《رمان : اشتباه》
《رمان : اشتباه》
《پارت: ۱ 》
ساکورا یاماتو ^^
دانشجوی رشته ریاضی فیزیک ^^
امروز روز اول دانشگاهمه *^*
چشمامو باز کردم نور خورشید رو چشمم میفتاد و چشمم یکم درد میگرفت گرده های عجیبی تو هوا بودن پنجره باز بود وصدای کلاغ میومد -^-
- ساکورا ؟
ساکورا : جانم مامان ؟ 🥱
- بیا صبونه
ساکورا : چشم "-"
میخواستن از تخت بیام پایین ک پرت شدم رو زمین "-".
ساکورا : اتاقم بیشتر به اتاق بچه یه ساله ها شیطون ک هر روز یه بجه دیگ هم میان میشن خونه خراب کن شده"-" ولی وقت ندارم نیم ساعت دیگ دانشگاه میرم "-"
از اتاق اومدم بیرون و در رو بستم
از پله ها رفتم پایین ک پام گیر کرد از پله ها افتادم پایین"-"
- ای دستو پا چلفتی بیا صبونه بخور 😐
ساکورا : چشم
نشستم و صبونه خوردم
بعد آروم آروم آماده شدم و رفتم بیرون
داشتم میرفتم ک ازپشتم یه فریاد شنیدم
میگفت
ساکوراااااااا"-"
ساکورا : کوفتتتتت۰-۰
دوستم بود
و از پشت پرید روم "-"
_ ساکورا دختر دلم براتتنگ شده بود 🤧😭
ساکورا : چیکا از روم بلند شو دانشگاه دیر میشا شل مغز "-"
چیکا : باشه ولی خیلی دلم برات تنگ شده بود 🤕
از روم بلند شد و باهم رفتیم خیابون وایسادیم تا تاکسی بیاد ما رو ببر دانشگاه "-"
چیکا : هی بزاز چندتا چیز میزبخرم 😡
ساکورا : برو بخر منم وایمیسم تاکسی بیاد "-"
تو دلم : ماشینارو "-" انقدر زیادن ک نمیتونی بشماری بعد یهتاکسی نیس ک ما رو ببر دانشگاه "-"
چیکا : ساکورا تاکسی پیدا کردم *^*
ساکورا :اومدم
منو چیکا سوار تاکسی شدیم "-"
چیکا : دلمبرای کرم ریزی هامون تنگ شده *^*
ساکورا : "-" منم ولی دانشگاه نمیتونیم کرم بریزیم"-"
چیکا : خیلی دوست دارمبدونم دانشگاهمون چه شکلیه 🤩
ساکورا : خوب رسیدیم
🤩🤩🤩
چه بزرگههههه چه بلنددددد🤩🤩
چیکا :بیا زود بریم ساکورا
ساکورا : باشه 🤩
پریدیم و بدو بدو کردیم ولی دوسه قدم ک رفتیم یادمون افتاد اینجا هم مث مدرسس فقط درساش سخت تره "-" دوباره درس نح 🥶🥵🤧🤮
من راضیم صد سال تو روستا زندگیکنم ولی درس نخونم😭
ادامه در پارت بعدی....
نویسنده : بنده حقیر 😐
کپی = ....بهچوخ رفتن
ادامشو بنویسم؟
پخخخ"-"
《پارت: ۱ 》
ساکورا یاماتو ^^
دانشجوی رشته ریاضی فیزیک ^^
امروز روز اول دانشگاهمه *^*
چشمامو باز کردم نور خورشید رو چشمم میفتاد و چشمم یکم درد میگرفت گرده های عجیبی تو هوا بودن پنجره باز بود وصدای کلاغ میومد -^-
- ساکورا ؟
ساکورا : جانم مامان ؟ 🥱
- بیا صبونه
ساکورا : چشم "-"
میخواستن از تخت بیام پایین ک پرت شدم رو زمین "-".
ساکورا : اتاقم بیشتر به اتاق بچه یه ساله ها شیطون ک هر روز یه بجه دیگ هم میان میشن خونه خراب کن شده"-" ولی وقت ندارم نیم ساعت دیگ دانشگاه میرم "-"
از اتاق اومدم بیرون و در رو بستم
از پله ها رفتم پایین ک پام گیر کرد از پله ها افتادم پایین"-"
- ای دستو پا چلفتی بیا صبونه بخور 😐
ساکورا : چشم
نشستم و صبونه خوردم
بعد آروم آروم آماده شدم و رفتم بیرون
داشتم میرفتم ک ازپشتم یه فریاد شنیدم
میگفت
ساکوراااااااا"-"
ساکورا : کوفتتتتت۰-۰
دوستم بود
و از پشت پرید روم "-"
_ ساکورا دختر دلم براتتنگ شده بود 🤧😭
ساکورا : چیکا از روم بلند شو دانشگاه دیر میشا شل مغز "-"
چیکا : باشه ولی خیلی دلم برات تنگ شده بود 🤕
از روم بلند شد و باهم رفتیم خیابون وایسادیم تا تاکسی بیاد ما رو ببر دانشگاه "-"
چیکا : هی بزاز چندتا چیز میزبخرم 😡
ساکورا : برو بخر منم وایمیسم تاکسی بیاد "-"
تو دلم : ماشینارو "-" انقدر زیادن ک نمیتونی بشماری بعد یهتاکسی نیس ک ما رو ببر دانشگاه "-"
چیکا : ساکورا تاکسی پیدا کردم *^*
ساکورا :اومدم
منو چیکا سوار تاکسی شدیم "-"
چیکا : دلمبرای کرم ریزی هامون تنگ شده *^*
ساکورا : "-" منم ولی دانشگاه نمیتونیم کرم بریزیم"-"
چیکا : خیلی دوست دارمبدونم دانشگاهمون چه شکلیه 🤩
ساکورا : خوب رسیدیم
🤩🤩🤩
چه بزرگههههه چه بلنددددد🤩🤩
چیکا :بیا زود بریم ساکورا
ساکورا : باشه 🤩
پریدیم و بدو بدو کردیم ولی دوسه قدم ک رفتیم یادمون افتاد اینجا هم مث مدرسس فقط درساش سخت تره "-" دوباره درس نح 🥶🥵🤧🤮
من راضیم صد سال تو روستا زندگیکنم ولی درس نخونم😭
ادامه در پارت بعدی....
نویسنده : بنده حقیر 😐
کپی = ....بهچوخ رفتن
ادامشو بنویسم؟
پخخخ"-"
۱۹.۳k
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.