ازدواج اجباری p1
(ویو ا. ت)
سلام من ا. ت هستم و ۱۹ سالمه و توی خانواده پولداری زندگی میکنم پدرم مافیاست و کلا پولداریم من یه دختر کیوتم که اگه یه داد هم روم بکشن سریع گریم میگره
(ویو صبح ا. ت)
با برخورد نور به صورتم از خواب بیدار شدم و نشستم روی تختم و تو موهام دست میکشیدم به ساعت نگاه کردم دیدم ساعته ۷:۳٠مثله جت پریدم از تخت مدرسه م دیرم شد سریع رفتم دستشویی کارای لازمو انجام دادم و اومدم بیرون و فرم مدرسه ام رو پوشیدم (عکسشو میزارم) و موهامو شونه زدم و رفتم وسایلمو جمع کردم و سریع رفتم از اتاقم بیرون که مامانم گفت
م. ت: ا. ت بیا صبحونه
+ مامان نمیتونم مدرسه ام دیر شد
م. ت: حداقل یه لقمه بخور بعد برو
+ تو مدرسه میخورم خدافظ مامانی 😘
م. ت: باشه خدافظ دخترم
بعدش سریع رفتم بیرون و تا میتونستم دویدم تا رسیدم به مدرسه چون مدرسه ام نزدیک بود زود خودمو رسوندم و رفتم تو سالن و بعدشم رفتم داخله کلاسم و وقتی رسیدم معلم سره کلاس بود خودمو جمع و جور کردم و در زدم که معلم گفت برم داخل منم رفتم و بعد گفت (علامت معلم☆)
☆: ا. ت چرا دیر اومدی
+خانم ببخشید دیگه تکرار نمیشه
☆باشه ولی دبگه تکرار نشه
+چشم
بعدش رفتم نشستم سر جام و به ریاضی مسخره که حالم ازش به هم میخورد گوش دادم
(فلش بک به بعد مدرسه)
زنگ خونه رو زدن و منم وسایلمو جمع کردم و از کلاس زدم بیرون و از مدرسه خارج شدم و داشت بارون میومد منم که عاشق بارون بودم یه کم زیر بارون قدم زدم و رفتم خونه و در زدم که خدمتکارا درو باز کردن رفتم داخل سالن که مامانم همین که منو دید گفت
م. ت: دختررر برو حمام موشه آب کشیده شدی
+باشه مامان الان میرم
بعد سریع رفتم تو اتاقم و لباسم رو دراوردم و رفتم حموم یه دوشه ۱۰مینی گرفتم و اومدم بیرون و لباسمو پوشیدم روتینمو انجام دادم و موهامو خشک کردم و رفتم پیشه مامانم دیدم تو سالن نیست رفتم سمته اتاقش میخواستم دستگیره درو بکشم پایین دیدم داره با یکی حرف میزنه منم گفتم فال گوش وایسم ببینم داره چی میگه و میگفت
م. ت: باید ا. ت و جیمین باهم ازدواج کنن
ب. ت: آره باید اینکارو کنن به خاطر اینکه مقامه باند بالا بره
م. ت: فعلا حمومه بعد بهش میگم
وقتی فهمیدم میخواد بیاد بیرون سریع رفتم توی اتاقم و کلی گریه کردم و نفهمیدم کی خوابم برد
سلام من ا. ت هستم و ۱۹ سالمه و توی خانواده پولداری زندگی میکنم پدرم مافیاست و کلا پولداریم من یه دختر کیوتم که اگه یه داد هم روم بکشن سریع گریم میگره
(ویو صبح ا. ت)
با برخورد نور به صورتم از خواب بیدار شدم و نشستم روی تختم و تو موهام دست میکشیدم به ساعت نگاه کردم دیدم ساعته ۷:۳٠مثله جت پریدم از تخت مدرسه م دیرم شد سریع رفتم دستشویی کارای لازمو انجام دادم و اومدم بیرون و فرم مدرسه ام رو پوشیدم (عکسشو میزارم) و موهامو شونه زدم و رفتم وسایلمو جمع کردم و سریع رفتم از اتاقم بیرون که مامانم گفت
م. ت: ا. ت بیا صبحونه
+ مامان نمیتونم مدرسه ام دیر شد
م. ت: حداقل یه لقمه بخور بعد برو
+ تو مدرسه میخورم خدافظ مامانی 😘
م. ت: باشه خدافظ دخترم
بعدش سریع رفتم بیرون و تا میتونستم دویدم تا رسیدم به مدرسه چون مدرسه ام نزدیک بود زود خودمو رسوندم و رفتم تو سالن و بعدشم رفتم داخله کلاسم و وقتی رسیدم معلم سره کلاس بود خودمو جمع و جور کردم و در زدم که معلم گفت برم داخل منم رفتم و بعد گفت (علامت معلم☆)
☆: ا. ت چرا دیر اومدی
+خانم ببخشید دیگه تکرار نمیشه
☆باشه ولی دبگه تکرار نشه
+چشم
بعدش رفتم نشستم سر جام و به ریاضی مسخره که حالم ازش به هم میخورد گوش دادم
(فلش بک به بعد مدرسه)
زنگ خونه رو زدن و منم وسایلمو جمع کردم و از کلاس زدم بیرون و از مدرسه خارج شدم و داشت بارون میومد منم که عاشق بارون بودم یه کم زیر بارون قدم زدم و رفتم خونه و در زدم که خدمتکارا درو باز کردن رفتم داخل سالن که مامانم همین که منو دید گفت
م. ت: دختررر برو حمام موشه آب کشیده شدی
+باشه مامان الان میرم
بعد سریع رفتم تو اتاقم و لباسم رو دراوردم و رفتم حموم یه دوشه ۱۰مینی گرفتم و اومدم بیرون و لباسمو پوشیدم روتینمو انجام دادم و موهامو خشک کردم و رفتم پیشه مامانم دیدم تو سالن نیست رفتم سمته اتاقش میخواستم دستگیره درو بکشم پایین دیدم داره با یکی حرف میزنه منم گفتم فال گوش وایسم ببینم داره چی میگه و میگفت
م. ت: باید ا. ت و جیمین باهم ازدواج کنن
ب. ت: آره باید اینکارو کنن به خاطر اینکه مقامه باند بالا بره
م. ت: فعلا حمومه بعد بهش میگم
وقتی فهمیدم میخواد بیاد بیرون سریع رفتم توی اتاقم و کلی گریه کردم و نفهمیدم کی خوابم برد
۱۷.۱k
۲۶ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.