ازدواج قرار دادی
#ازدواج_قرار_دادی
پارت : 3
یهو وکیل لی رو رو به روم دیدم که داشت با یکی از کارکنا صحبت میکرد تا منو دید با عجله اومد سمتم
لی : خانم کیم... خانم کیم
لیا : .....
لی : کجا بودین میدونین چندبار بهتون زنگ زدم؟
لیا : گوشیم روی سایلنت بود ببین خیلی دیر کردم؟ جلسه شروع شده؟!
لی : نه خداروشکر زیاد دیر نکردین ولی آقای جئون (بابای جوگکوک) با همراهاش توی اتاق جلسه منتظرن! پدرتونم توی دفتر خودش منتظر شما!
لیا : پس چرا اینجا وایسادیم زودباش بریم
به سرعت رفتیم طبقه بالا به دفتر پدرم که رسیدم با دستم یه در زدم و سریع رفتم تو پدرم تا منو دید سریع اومد سمتم...
پدر : لیا... دخترم کجا بودی تا الان!
چیزی نگفتم و فقط نگاش کردم
یه نگاهی به ساعتش کرد و گفت باید بریم...
وکیل لی درو برامون باز کردو میخاستیم از دفتر پدرم بریم بیرون که یادم اومد باید پالتومو در بیارم
لیا : وایسین
پدر : باز چیشده؟
لیا : پالتومو در نیاوردم اینجوری خیلی ضایعست
پالتورو در آوردم و روی جا لباسی دفتر پدرم آویزون کردم...بعد جلسه میگیرمش
پدرم خیلی آروم به وکیل لی گفت
پدر : این دخترا تو هر شرایطی به فکر باکلاس بودن خودشونا
لی : دقیقا راس میگین آقای کیم
پوکر نگاشون کردم و...
لیا : پدر شنیدم دارین چی میگین
پدر : اولا دارم راست میگم دیگ دومن الان وقت این چیزا نیست بدویین بریم
به اتاق جلسه رسیدیم وکیل لی درو برامون باز کرد پدرم اول وارد اتاق شد و من پشت سرش و وکیل لی پشت سرمن
اونام برای احترام به ما از جاشون بلند شدن سمتشون رفتم یکی یکی بهشون دست دادم
پدر : بابت معطل شدنتون معذرت میخوام
آقای جئون : مشکلی نیست الان میتونیم جلسه رو شروع کنیم بفرمایید بشینید
هر سه تامون روی صندلی های روبه روی اونا نشستیم
4 نفر بودن توی اون جمع فقط آقای جئون رو میشناختم از یکیشون که ازشون برای باز کردن بحث اجازه گرفت فهمیدم مدیرعاملشون هستن
اما اون دو نفر رو نمیشناختم یکیشون روبه روم نشسته بود و اون یکی کنارش
از وکیل لی شنیده بودم آقای جئون دوتا پسر داره شاید سراش باشد!
با حلقه ازدواجی که توی دست یکیشون بود فهمیدم که ازدواج کرده اما اونی که رو به روم نشسته بود حلقه ای توی انگشتشت نبود خب حتما ازدواج نکرده
تو همین فکرا بودم که سرمو چرخوندم سمت مدیرعامل آقای جئون که داشت یه پروژه ای رو برامون توضیح میداد
درحال توضیح دادن بود که متوجه یه اشکالی توی پروژه شدم...
< I hope you enjoyed it 🍻🤍 >
پارت : 3
یهو وکیل لی رو رو به روم دیدم که داشت با یکی از کارکنا صحبت میکرد تا منو دید با عجله اومد سمتم
لی : خانم کیم... خانم کیم
لیا : .....
لی : کجا بودین میدونین چندبار بهتون زنگ زدم؟
لیا : گوشیم روی سایلنت بود ببین خیلی دیر کردم؟ جلسه شروع شده؟!
لی : نه خداروشکر زیاد دیر نکردین ولی آقای جئون (بابای جوگکوک) با همراهاش توی اتاق جلسه منتظرن! پدرتونم توی دفتر خودش منتظر شما!
لیا : پس چرا اینجا وایسادیم زودباش بریم
به سرعت رفتیم طبقه بالا به دفتر پدرم که رسیدم با دستم یه در زدم و سریع رفتم تو پدرم تا منو دید سریع اومد سمتم...
پدر : لیا... دخترم کجا بودی تا الان!
چیزی نگفتم و فقط نگاش کردم
یه نگاهی به ساعتش کرد و گفت باید بریم...
وکیل لی درو برامون باز کردو میخاستیم از دفتر پدرم بریم بیرون که یادم اومد باید پالتومو در بیارم
لیا : وایسین
پدر : باز چیشده؟
لیا : پالتومو در نیاوردم اینجوری خیلی ضایعست
پالتورو در آوردم و روی جا لباسی دفتر پدرم آویزون کردم...بعد جلسه میگیرمش
پدرم خیلی آروم به وکیل لی گفت
پدر : این دخترا تو هر شرایطی به فکر باکلاس بودن خودشونا
لی : دقیقا راس میگین آقای کیم
پوکر نگاشون کردم و...
لیا : پدر شنیدم دارین چی میگین
پدر : اولا دارم راست میگم دیگ دومن الان وقت این چیزا نیست بدویین بریم
به اتاق جلسه رسیدیم وکیل لی درو برامون باز کرد پدرم اول وارد اتاق شد و من پشت سرش و وکیل لی پشت سرمن
اونام برای احترام به ما از جاشون بلند شدن سمتشون رفتم یکی یکی بهشون دست دادم
پدر : بابت معطل شدنتون معذرت میخوام
آقای جئون : مشکلی نیست الان میتونیم جلسه رو شروع کنیم بفرمایید بشینید
هر سه تامون روی صندلی های روبه روی اونا نشستیم
4 نفر بودن توی اون جمع فقط آقای جئون رو میشناختم از یکیشون که ازشون برای باز کردن بحث اجازه گرفت فهمیدم مدیرعاملشون هستن
اما اون دو نفر رو نمیشناختم یکیشون روبه روم نشسته بود و اون یکی کنارش
از وکیل لی شنیده بودم آقای جئون دوتا پسر داره شاید سراش باشد!
با حلقه ازدواجی که توی دست یکیشون بود فهمیدم که ازدواج کرده اما اونی که رو به روم نشسته بود حلقه ای توی انگشتشت نبود خب حتما ازدواج نکرده
تو همین فکرا بودم که سرمو چرخوندم سمت مدیرعامل آقای جئون که داشت یه پروژه ای رو برامون توضیح میداد
درحال توضیح دادن بود که متوجه یه اشکالی توی پروژه شدم...
< I hope you enjoyed it 🍻🤍 >
۶.۳k
۰۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.