پارت ۱۰
دیدم پسره داره میاد سمتم یکم بهتر نگاه کردم نشناختم اومد
گفت : سلام خوبید
آنا : سلام مرسی خوبم فرمایشتون
گفت : من دوست همسرتون هستم اومدم همسرتون ببینم
پسره یجوری بود انگار میخواد شمارش بده بهم که با صدای کوک از فکر اومدم بیرون
کوک : آنا این رفیقمه اسمش امیر هست میریم خانه تو ازش پذیرایی کن منو سارینا میریم جایی
آنا : حس میکردم قراره یه اتفاق بدی بیوفته ولی گفتم باش
امیر لبخند زد
چند مین بعد
رسیدیم خانه امیر رفت روی مبل نشست من رفتم نهار درست کنم داشتم سبزی هارا خرد میکردم که یهو حس کردم یکی منا از پشت بغل کرد
که دیدم امیر بود
گفتم داری چیکار میکنی دستت بکش بیشعور
امیر : ببین از روز اول روانیت شدم بیا بریم باهم باشیم
دیدم داره نزدیک میشه کارد گرفتم دستم گفتم نزدیکم بشی میکشمت
گفت : باش دیوونه نشو روانی بعد یهو دیدم رفت اونور نشست
گفت : ببین من روانیتم بلاخره یه روز درست تنها میشیم
۵ مین گذشت
صدای در اومد درسته کوک بود این اولین باریه که از دیدنش خوشحال شدم
با صدای کم گفتم : کدوم گوری بودی
کوک : ببند دهنتو الان دوستم میشنوه بیشعور
آنا : گوه نخور ببین دوستت میتواست بهم تجاوز کنه خیلی ترسیدم
کوک : ها جون خودت من دوستم خیلی بهش اعتماد دارم تازه خودش زن داره مگه اسکوله
آنا : باش تو باور نکن ولی نشونت میدم که باور کنی
پس سارینا گفتی میاریش کجاست
کوک : از یادم رفت الان میرم با زن امیر میارمش
آنا :نمیخوا خودم میرم من پیش دوستت نمیمونم ....
گفت : سلام خوبید
آنا : سلام مرسی خوبم فرمایشتون
گفت : من دوست همسرتون هستم اومدم همسرتون ببینم
پسره یجوری بود انگار میخواد شمارش بده بهم که با صدای کوک از فکر اومدم بیرون
کوک : آنا این رفیقمه اسمش امیر هست میریم خانه تو ازش پذیرایی کن منو سارینا میریم جایی
آنا : حس میکردم قراره یه اتفاق بدی بیوفته ولی گفتم باش
امیر لبخند زد
چند مین بعد
رسیدیم خانه امیر رفت روی مبل نشست من رفتم نهار درست کنم داشتم سبزی هارا خرد میکردم که یهو حس کردم یکی منا از پشت بغل کرد
که دیدم امیر بود
گفتم داری چیکار میکنی دستت بکش بیشعور
امیر : ببین از روز اول روانیت شدم بیا بریم باهم باشیم
دیدم داره نزدیک میشه کارد گرفتم دستم گفتم نزدیکم بشی میکشمت
گفت : باش دیوونه نشو روانی بعد یهو دیدم رفت اونور نشست
گفت : ببین من روانیتم بلاخره یه روز درست تنها میشیم
۵ مین گذشت
صدای در اومد درسته کوک بود این اولین باریه که از دیدنش خوشحال شدم
با صدای کم گفتم : کدوم گوری بودی
کوک : ببند دهنتو الان دوستم میشنوه بیشعور
آنا : گوه نخور ببین دوستت میتواست بهم تجاوز کنه خیلی ترسیدم
کوک : ها جون خودت من دوستم خیلی بهش اعتماد دارم تازه خودش زن داره مگه اسکوله
آنا : باش تو باور نکن ولی نشونت میدم که باور کنی
پس سارینا گفتی میاریش کجاست
کوک : از یادم رفت الان میرم با زن امیر میارمش
آنا :نمیخوا خودم میرم من پیش دوستت نمیمونم ....
۳.۶k
۲۲ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.