^°پارت5 😈💔^°
^°پارت5 😈💔^°
علامت ها (لیا~ کوک+ تهیونگ☆)
+چیی پسر هان ته جوو
☆ارع من کیم تهیونگ پسر هان ته جو هستم
+هه خوب الان چیکا کنم
اووو فهمیدم چیکا کنم ترو هم مثل اون خواهرت میکشم
☆هان
وات. ت؟
چی میگی مرتیکه
+ارع همینی ک شنیدی
☆امدم برم مرتیکه رو بزنم
یهو یه قاب عکس رو میز دیدم
و وایسادم
+چیشد ترسیدی
☆زر نزن
حس میکردم این قابه عکسه رو از کجا اوردی
+هه کلک خوبی هست قبل از حمله
☆گفتم از کجا اوردیش
+اوووو
مگ مجبورم جواب بدم
☆اصلا ب درک
برو خواهرمو بیار وگرنه ادمات باید جنازت رو ببرن
~حس کردم صدای داداشم میاد از اتاق امدم بیرون دیدم پایین پیش اون جونگکوک هس امدم از پله بیام پایین
یهو دلم پیچید و از پله ها افتادم پایین
☆پیش اون مرتیکه بودم یهو دیدم یچی از پله ها افتاد خواهرم بود
+یهو به صداشنیدم لیا از پله ها افتاد پایین
نمیدونم چرا یهو کنترلمو از دستت دادم و دویدم سمتش
☆لیااا لییاااا حالت خوبهه
+لیااا پاشووو
☆برو کنار مرتیکهه
چرا خواهرم اینجورع چیکارش کردی
نکنه بهش دست زدی
+دهنتو ببند
☆حسابتو میرسم
لیارو بلند کردم که ببرم بیمارستان...
+هیی کجاا
☆دارم لیا رو میبرم بیمارستان
+نه خیرم حق نداری ببریش
☆گم شو کنار و حرف زیادی نزن
+گفتم نهه
☆اعصابم رو خرد کرد منم اصلحمو برداشتم و به تیر زدم ب دستش و رفتم.. 🔴☠️
علامت ها (لیا~ کوک+ تهیونگ☆)
+چیی پسر هان ته جوو
☆ارع من کیم تهیونگ پسر هان ته جو هستم
+هه خوب الان چیکا کنم
اووو فهمیدم چیکا کنم ترو هم مثل اون خواهرت میکشم
☆هان
وات. ت؟
چی میگی مرتیکه
+ارع همینی ک شنیدی
☆امدم برم مرتیکه رو بزنم
یهو یه قاب عکس رو میز دیدم
و وایسادم
+چیشد ترسیدی
☆زر نزن
حس میکردم این قابه عکسه رو از کجا اوردی
+هه کلک خوبی هست قبل از حمله
☆گفتم از کجا اوردیش
+اوووو
مگ مجبورم جواب بدم
☆اصلا ب درک
برو خواهرمو بیار وگرنه ادمات باید جنازت رو ببرن
~حس کردم صدای داداشم میاد از اتاق امدم بیرون دیدم پایین پیش اون جونگکوک هس امدم از پله بیام پایین
یهو دلم پیچید و از پله ها افتادم پایین
☆پیش اون مرتیکه بودم یهو دیدم یچی از پله ها افتاد خواهرم بود
+یهو به صداشنیدم لیا از پله ها افتاد پایین
نمیدونم چرا یهو کنترلمو از دستت دادم و دویدم سمتش
☆لیااا لییاااا حالت خوبهه
+لیااا پاشووو
☆برو کنار مرتیکهه
چرا خواهرم اینجورع چیکارش کردی
نکنه بهش دست زدی
+دهنتو ببند
☆حسابتو میرسم
لیارو بلند کردم که ببرم بیمارستان...
+هیی کجاا
☆دارم لیا رو میبرم بیمارستان
+نه خیرم حق نداری ببریش
☆گم شو کنار و حرف زیادی نزن
+گفتم نهه
☆اعصابم رو خرد کرد منم اصلحمو برداشتم و به تیر زدم ب دستش و رفتم.. 🔴☠️
۷.۹k
۰۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.