تک پارتی غمگین 💔
ایستاده بودم باد موهایم را در تلاطم امواجش تکان میداد
اشک هایم همچون شبنم هایی بر مژه گانم سنگینی میکرد.
تاب تحمل نفس کشیدن را از دست داده بودم
چرا چرا من باید ادامه دهم?
در دنیایی که عدالت در آن بی ارزش ترین چیز است
نمیدانم چطور خود واقعی ام را فراموش کردم
ولی ارتفاع کم نیست.
۱۱ طبقه
زیاد است.
نمیدانم این ارتفاع ارزش غم هایم را.ارزش نفس کشیدن هایم را دارد یا نه:)
صدای تک تک ضربان های قلبم را به وضوح می شنوم.
صدای قلبم صدایی که دیگر نخواهم , نتوانم شنید
.هیچ صدایی را نخواهم شنید کمی بعد دیگر نه.
کمی جلوتر میروم.
باز اشک هایم سرازیر میشود.
دلم تنگ شده برای خودم برای وقتی که وقتی قبل تر از آنکه به اجبار تغییر کنم
کمیی جلوتر ۱ قدم تا ..... پایان من باقی مانده:)
۱ پایان برای دختری که می خواست در رویاهاش زندگی نکنه دختری که می خواست رویاهاش واقعیت باشد
.واقعی ترین چیز 💔
چشمانم را میبندم شش هایم بیش از حد معمول به هوا نیاز دارند.
انگار می دانند دیگر کار نخواهم کرد):
چشمانم را میبندم ۱ قدم ۱ پایان ۱ پرش و می پرم.
نه نمی پرم.چیزی مانعم میشود
کسی مانعم میشود
.پسری جوان که سیوشرت توسی رنگ به تن داشت با کلاه آفتابی تیره تر
نمی شناسمش سرم فریاد میکشد :
تا حالا به خانواده ات فکر کردی؟
به دوستات؟
نه فکر نکردی
معلومه
شما فقط بلدین فرار کنید از کاری که خودتان مقصر شید
.شجاع باش . پای کاری که کردی بمون
نپر.هیچوقت نپر.
با ناباوری به چشمان سیاهش می نگردم.
انعکاس احساساتش در آنها پیداست .
اشک میریزد و ادامه میدهد
مثل اون رفیق عوضیم نباش
دلم براش تنگ شده
من
من دیر رسیدم
کنارش می نشینم.و باد موهایش راتکان میدهد و او بی صدا اشک میریزد.
مهتاب در مقابل چشمان اش روشن تر است.
(پایان 💔)
بچه ها اولین بارم بود که متنی برای سرگرمی بنویسم 😊
اگر دوست داشتید بگید بازم بزارم ❤
اشک هایم همچون شبنم هایی بر مژه گانم سنگینی میکرد.
تاب تحمل نفس کشیدن را از دست داده بودم
چرا چرا من باید ادامه دهم?
در دنیایی که عدالت در آن بی ارزش ترین چیز است
نمیدانم چطور خود واقعی ام را فراموش کردم
ولی ارتفاع کم نیست.
۱۱ طبقه
زیاد است.
نمیدانم این ارتفاع ارزش غم هایم را.ارزش نفس کشیدن هایم را دارد یا نه:)
صدای تک تک ضربان های قلبم را به وضوح می شنوم.
صدای قلبم صدایی که دیگر نخواهم , نتوانم شنید
.هیچ صدایی را نخواهم شنید کمی بعد دیگر نه.
کمی جلوتر میروم.
باز اشک هایم سرازیر میشود.
دلم تنگ شده برای خودم برای وقتی که وقتی قبل تر از آنکه به اجبار تغییر کنم
کمیی جلوتر ۱ قدم تا ..... پایان من باقی مانده:)
۱ پایان برای دختری که می خواست در رویاهاش زندگی نکنه دختری که می خواست رویاهاش واقعیت باشد
.واقعی ترین چیز 💔
چشمانم را میبندم شش هایم بیش از حد معمول به هوا نیاز دارند.
انگار می دانند دیگر کار نخواهم کرد):
چشمانم را میبندم ۱ قدم ۱ پایان ۱ پرش و می پرم.
نه نمی پرم.چیزی مانعم میشود
کسی مانعم میشود
.پسری جوان که سیوشرت توسی رنگ به تن داشت با کلاه آفتابی تیره تر
نمی شناسمش سرم فریاد میکشد :
تا حالا به خانواده ات فکر کردی؟
به دوستات؟
نه فکر نکردی
معلومه
شما فقط بلدین فرار کنید از کاری که خودتان مقصر شید
.شجاع باش . پای کاری که کردی بمون
نپر.هیچوقت نپر.
با ناباوری به چشمان سیاهش می نگردم.
انعکاس احساساتش در آنها پیداست .
اشک میریزد و ادامه میدهد
مثل اون رفیق عوضیم نباش
دلم براش تنگ شده
من
من دیر رسیدم
کنارش می نشینم.و باد موهایش راتکان میدهد و او بی صدا اشک میریزد.
مهتاب در مقابل چشمان اش روشن تر است.
(پایان 💔)
بچه ها اولین بارم بود که متنی برای سرگرمی بنویسم 😊
اگر دوست داشتید بگید بازم بزارم ❤
۲.۸k
۱۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.