رمان عشق لجباز من
پارت ۶۵
رفتم شام خوردم رفتم بالا تو اتاقم لباس عوض کردم و گوشیمو برداشتم و خودمو الکی سرگرم کردم خوابم نمیبرد
ارسلان
رفتم تو اتاق بگیرم بخوابم
دیانا رو دیدم
من:عه تو هم اینجایی که
دیا:متاسفانه
من:کی اتاقامون جدا میشه؟
دیا:فردا حالا تا صبح یه جوری کنار میاییم
من:بش
دیا:میخواییم بخوابیم بالشت میزارم فاصلمون حفظ شه
من:بش
دیا:هوم
من:بزرگ شدی
دیا:قبلا کوچیک بودم؟
من:منظورم اینکه تغییر کردی
دیانا یچیزی زیر لب گفت که نفهمیدم
من:بش برم بالشت بیارم میخواییم بخوابیم
دیا:اوکی
رفتم پایین دوتا بالشت بیارم
اومدم توی اتاق
من:بیا بالشت هر کار میخوای بکن
دیا:باشه
من:میخوای ازم جدا شی دیگه دوسم نداری؟
دیا:اره دوستت ندارم
من:ولی من هنوز دوستت دارم
دیا:من دوستت ندارم
من:دروغ میگی
دیا:گفتم دوستت ندارم بفهم
من:تو چشمام نگاه کن بگو دوستت ندارم
دیا:نمیتونم باشه تو بردی دوستت دارم ولی نمیخوام پیش کسی باشم که ولم کنه بره نمیخوام با یه هوس باز باشم
من:من هوس باز نیستم
دیا:هستی
#اردیا
#رمان_اردیا
#اردیا_همیشگی
#رمان_عاشقانه
#رمان_اکیپ
#رمان
رفتم شام خوردم رفتم بالا تو اتاقم لباس عوض کردم و گوشیمو برداشتم و خودمو الکی سرگرم کردم خوابم نمیبرد
ارسلان
رفتم تو اتاق بگیرم بخوابم
دیانا رو دیدم
من:عه تو هم اینجایی که
دیا:متاسفانه
من:کی اتاقامون جدا میشه؟
دیا:فردا حالا تا صبح یه جوری کنار میاییم
من:بش
دیا:میخواییم بخوابیم بالشت میزارم فاصلمون حفظ شه
من:بش
دیا:هوم
من:بزرگ شدی
دیا:قبلا کوچیک بودم؟
من:منظورم اینکه تغییر کردی
دیانا یچیزی زیر لب گفت که نفهمیدم
من:بش برم بالشت بیارم میخواییم بخوابیم
دیا:اوکی
رفتم پایین دوتا بالشت بیارم
اومدم توی اتاق
من:بیا بالشت هر کار میخوای بکن
دیا:باشه
من:میخوای ازم جدا شی دیگه دوسم نداری؟
دیا:اره دوستت ندارم
من:ولی من هنوز دوستت دارم
دیا:من دوستت ندارم
من:دروغ میگی
دیا:گفتم دوستت ندارم بفهم
من:تو چشمام نگاه کن بگو دوستت ندارم
دیا:نمیتونم باشه تو بردی دوستت دارم ولی نمیخوام پیش کسی باشم که ولم کنه بره نمیخوام با یه هوس باز باشم
من:من هوس باز نیستم
دیا:هستی
#اردیا
#رمان_اردیا
#اردیا_همیشگی
#رمان_عاشقانه
#رمان_اکیپ
#رمان
۲۵.۷k
۲۷ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.