پسر عمو دختر عمو پارت ۸
زنعمو عصبی میگه:
-ببند دهنتو تازه یادت افتاده زنم داری بچه داره تلف
میشه از گریه!!ترس و استرس و ناراحتی براش خوب
نیست تو همشونو براش داری
جونگ کوک خواست دهن باز کنه که مامانم میگه:
بریم بیرون...جونگکوک پسرم مواظبش باش
دیگه خوددانی .
جونگکوک سری تکون داد.
بعد از اینکه همه رفتن برمیگرده و به من نگاه میکنه:
-هان چیه؟؟راحت شدی؟کولی بازی در میاری؟
خودمو نشستم رو تخت شروع به گریه کردم.
از کنار تخت بلند میشه و روی صندلی میز آرایشم
میشینه.سرشو میذاره روی میز و دستشو تکیه گاه میکنه.
مگه من چه گناهی کردم که باید وضعیتم اینجوری شه ؟
۵-۶دقیقه گذشته بود و فقط صدای هق هق من سکوت
اتاقو میشکست؛ که یهو داد که چه عرض کنم جوری
عربده کشید که چهار ستون بدنم لرزید:
-دِ بسته...ببند اون دهنتو...
-ببند دهنتو تازه یادت افتاده زنم داری بچه داره تلف
میشه از گریه!!ترس و استرس و ناراحتی براش خوب
نیست تو همشونو براش داری
جونگ کوک خواست دهن باز کنه که مامانم میگه:
بریم بیرون...جونگکوک پسرم مواظبش باش
دیگه خوددانی .
جونگکوک سری تکون داد.
بعد از اینکه همه رفتن برمیگرده و به من نگاه میکنه:
-هان چیه؟؟راحت شدی؟کولی بازی در میاری؟
خودمو نشستم رو تخت شروع به گریه کردم.
از کنار تخت بلند میشه و روی صندلی میز آرایشم
میشینه.سرشو میذاره روی میز و دستشو تکیه گاه میکنه.
مگه من چه گناهی کردم که باید وضعیتم اینجوری شه ؟
۵-۶دقیقه گذشته بود و فقط صدای هق هق من سکوت
اتاقو میشکست؛ که یهو داد که چه عرض کنم جوری
عربده کشید که چهار ستون بدنم لرزید:
-دِ بسته...ببند اون دهنتو...
۱۴۱
۲۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.