♡Crazy of love♡ pt8
♡Crazy of love♡ pt8
دیوانهٔ عشق
(ویو ات)
با جیمین پرونده ها رو بردیم دفتر مدیر بعد برگشتیم کلاس نشستیم که بقیه هم اومدن
جیهوپ یجوری ترسناک نگاهم میکرد ترسیده بودم...به قیافه ی کیوت جیمین که نگا میکردم فک میکردم واقعا بهش حسی دارم...انگار ازش خوشم میاد...هربار که میدیدمش مور مورم میشه...خودمم نمیدونم چمه
اما...ما دوتا اصن با هم نمیشه...همچین چیزی ممکن نیست
انگار قبلا اصلا این حسو نداشتم...هر چقدر که میگذشت قلبم بیشتر براش میزد
خیلی استرس داشتم...انگار داشتم طعم عشق رو میچشیدم...هر چند که نباید اتفاقی بین ما بیوفته....من واقعا دوست دارم حسمو بهش بگم ولی نباید بروز بدم
خیلی حس قشنگیه اما خیلیم بده و واقعا سردرگرم شدم و نمیدونم باید چیکار کنم و خیره به صورت جیمین بودم که یهو هوپی اومد سرم رو گرفت و چرخوند😐
$ مگه بهت نگفتم دیگه اونطوری جیمین رو نگاه نکنن؟؟؟
+ خب......
$ خب چی؟ مگه با تو نیستمم؟؟
( ویوی ات )
داشتم از خنده می ترکیدم چون وقتی حسودی می کرد خیلیی کیوت بوددد
از بس که کیوت و دوست داشتنی بود دوست داشتم همش حرصش رو در بیارم
واقعاً کاش میشد بقیه هم این قیافش رو ببینن
$ چیه؟ چرا میخندی؟؟؟
+ هیچی فقط خیلی کیوتییی🥹
$ داری مسخره میکنیی؟؟؟
+ نه به خدا
$ قضیه رو نپیچوننن
صد بار بهت گفتم انقدر به جیمین نزدیک نشو و انقدر نگاش نکنن
چرا به حرفام گوش نمیدیی؟؟؟
اصلا چرا رفتی پیش اون نشستی؟
از فردا نامجون میره جای تو و تو هم میای جای نامجون!
باشش؟؟؟
+ باشه حالا چرا انقدر عصبانی هستی😂
تازه معلم گفت تا وقتی خودم نگفتم جا به جا نشید
$ اصلا چرا دوست نداری بیای پیش من؟
چرا میری پیش اون؟
مگه من چیم از اون کمترههه؟؟؟
تازه من بهترم هستم
+ هیچی بابا...بعدشم معلومه که تو از اون بهتری پس بیخودی حرص نخور کیوتم
باشه؟
$ باشه
بعد که یکم با هوپی حرف زدم حالش بهتر شد
داشتیم میرفتیم سر کلاس که یهو نامجون اومد
® چیشده؟
اتفاق بدی افتاده؟
+ نه چیز مهمی نیست فقط یکم بحث کردیم
® چرا خب؟
سر چی؟
+ هیچی گفتم که چیز مهمی نیست
بیا بریم سر کلاس
® اوکی بریم
$ بریم
یادت نره چی گفتم
+ اوهوم....
وقتی با جیهوپ و نامجون رفتیم سر کلاس یکی از استاد ها اومد و گفت جلسه دارن و ما میتونیم بریم خونه
§ بچه ها پایه اید بریم بیرون
× کجا؟
® بریم......اها بریم سینما
+ هوپی
$ بله؟
+ من نمیام
§ چرا
+ حوصله ندارم
کلی کار هم دارم
$ می خوای برسونمت؟
+ نه پیاده میرم
$ اوکی
¢ پس ما میریم دیگه
® بریم
× خداحافظ
+ خدافظ....
ادامه دارد...
دیوانهٔ عشق
(ویو ات)
با جیمین پرونده ها رو بردیم دفتر مدیر بعد برگشتیم کلاس نشستیم که بقیه هم اومدن
جیهوپ یجوری ترسناک نگاهم میکرد ترسیده بودم...به قیافه ی کیوت جیمین که نگا میکردم فک میکردم واقعا بهش حسی دارم...انگار ازش خوشم میاد...هربار که میدیدمش مور مورم میشه...خودمم نمیدونم چمه
اما...ما دوتا اصن با هم نمیشه...همچین چیزی ممکن نیست
انگار قبلا اصلا این حسو نداشتم...هر چقدر که میگذشت قلبم بیشتر براش میزد
خیلی استرس داشتم...انگار داشتم طعم عشق رو میچشیدم...هر چند که نباید اتفاقی بین ما بیوفته....من واقعا دوست دارم حسمو بهش بگم ولی نباید بروز بدم
خیلی حس قشنگیه اما خیلیم بده و واقعا سردرگرم شدم و نمیدونم باید چیکار کنم و خیره به صورت جیمین بودم که یهو هوپی اومد سرم رو گرفت و چرخوند😐
$ مگه بهت نگفتم دیگه اونطوری جیمین رو نگاه نکنن؟؟؟
+ خب......
$ خب چی؟ مگه با تو نیستمم؟؟
( ویوی ات )
داشتم از خنده می ترکیدم چون وقتی حسودی می کرد خیلیی کیوت بوددد
از بس که کیوت و دوست داشتنی بود دوست داشتم همش حرصش رو در بیارم
واقعاً کاش میشد بقیه هم این قیافش رو ببینن
$ چیه؟ چرا میخندی؟؟؟
+ هیچی فقط خیلی کیوتییی🥹
$ داری مسخره میکنیی؟؟؟
+ نه به خدا
$ قضیه رو نپیچوننن
صد بار بهت گفتم انقدر به جیمین نزدیک نشو و انقدر نگاش نکنن
چرا به حرفام گوش نمیدیی؟؟؟
اصلا چرا رفتی پیش اون نشستی؟
از فردا نامجون میره جای تو و تو هم میای جای نامجون!
باشش؟؟؟
+ باشه حالا چرا انقدر عصبانی هستی😂
تازه معلم گفت تا وقتی خودم نگفتم جا به جا نشید
$ اصلا چرا دوست نداری بیای پیش من؟
چرا میری پیش اون؟
مگه من چیم از اون کمترههه؟؟؟
تازه من بهترم هستم
+ هیچی بابا...بعدشم معلومه که تو از اون بهتری پس بیخودی حرص نخور کیوتم
باشه؟
$ باشه
بعد که یکم با هوپی حرف زدم حالش بهتر شد
داشتیم میرفتیم سر کلاس که یهو نامجون اومد
® چیشده؟
اتفاق بدی افتاده؟
+ نه چیز مهمی نیست فقط یکم بحث کردیم
® چرا خب؟
سر چی؟
+ هیچی گفتم که چیز مهمی نیست
بیا بریم سر کلاس
® اوکی بریم
$ بریم
یادت نره چی گفتم
+ اوهوم....
وقتی با جیهوپ و نامجون رفتیم سر کلاس یکی از استاد ها اومد و گفت جلسه دارن و ما میتونیم بریم خونه
§ بچه ها پایه اید بریم بیرون
× کجا؟
® بریم......اها بریم سینما
+ هوپی
$ بله؟
+ من نمیام
§ چرا
+ حوصله ندارم
کلی کار هم دارم
$ می خوای برسونمت؟
+ نه پیاده میرم
$ اوکی
¢ پس ما میریم دیگه
® بریم
× خداحافظ
+ خدافظ....
ادامه دارد...
۶.۹k
۲۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.