p13
p13
رفتم پیش اسب خیلی ناز و قشنگ بود دیدم بکهیون داره بهش غذا میده
هه سو: اسب خودته؟
بکهیون: بیدار شدی؟ اره از موقعی که بچه بود بزرگش کردم الانم رفیقیم باهم، چیه خوشت اومده ازش (چشمک)
هه سو: اره خیلی نازه و قشنکه میتونم دست بزنم بهش
بکهیون: اره بیا فقط مواظب باش ممکنه عصبانی بشه
هه سو: دختره دیگه
بکهیون: اهوم، میخای سوارش بشی
هه سو: میتونم(ذوق)
بکهیون: اره بیا کمکت کنم
هه سو: مرسی
با کمک بکهیون بغلم کرد و گذاشتم رو اسب خیلی اسب ناز بود، چشم هاش ابی بود و یال هاس سفید و بافته بود کار بکهیون بوده
بکهیون: میترسی (خنده)
هه سو: عع اره یکم چون موقعی که بچه بودم از اسب افتادم پایین و بهم لگد زد تا سه ماه پام تو گچ بود
بکهیون: بلد نبودی رامش کنی نظرت چیه بریم با اسب بگردیم
هه سو: تو کجا میشینی
اومد رو اسب نشست پشت سر من سریع و خجالت کشیدم رفتم جلو تر که با دستاش دور شکمم حلقهکرد و مشید تو بغل خودش
بکهیون: میخای برب رو گردنش بشینی دیگه خجالت نکش بابا ثیخام ترست بریزه، هی هی برو برفی (با اسب)
هه سو: جیغغغغغ، واااای اروم تر برو لطفا
بکهیون: نترس من پیشتم
هه سو: لطفا من حالم بد میشه
بعد اسب سوار:
هه سو: اوف خیلی خوب بود مرسی حال داد، میگم خبری از بارون نیست میشه راهو به من نشون بدی برم خونمون
بکهیون: عاره خودمم میخام برم سئول کار دارم
هه سو: مگه الان کجاییم پس، مگه سئول نیستیم
بکهیون: هع خسته نباشی، من موندم چطور دویدی که نفهمیدی اومدی بوسان
هه سو: چییییی(تعجب) ی.. یعنی من تا اینجا اومدم، پشمام
بکهیون: والا منم نمیدونم چطور اومدی
هه سو: وای خدای من، میشه زود بریم
بکهیون: خب بریم بزار کلید ماشینمو بردارم
هه سو: ماشین هم داری
بکهیون: پس چی، خب کم حرف بزن سوار شو
هه سو: درست حرف بزن
سوار ماشین شدیم و به سمت سئول راه افتادیم، امروز مدرسم دیر شروع میشد و به بکهیون گفتم منو بزاره دم مدرسه
هه سو: منو بذار دم مدرسه،
بکهیون: باشه، شمارمو ذخیره کن برای اون کاری که بهم قول دادی
هه سو: کدوم، اهامجرا اون قاتله باشه شمارتو بگو و تحقیق میکنم راحبش و هرچی دستت اومد بهم بگو
بکهیون:*********باشه اینم شمارم فعلا
هه سو: خدافظ (دست تکون میده)
رفتم داخل کلاس کیفمو گذاشتم و نشستم رو صندلیم، لبخندی اوند رو لبم تا اسب سوار یادم اومد
سرمو اوردم بالا با چهره کوک مواجه شدم
کوک: خوب میخندی خانم هه سو، انگار خیلی بهت خوش گذشته دیشب که دادی ها
هه سو: حرف دهنتو بفهم زر زر نکن
کوک: جوجه چی داری میگی
از پشت موهامو گرفت و کشیدم و سیلی زد تو صورتم یه ور صورتم سوزش بدی پیدا کرد، اشک تو چشمام جمع شده بود که جین اومدو هلش داد عقب...
کامنت: ۳۰۰
لایک: ۴٠
رفتم پیش اسب خیلی ناز و قشنگ بود دیدم بکهیون داره بهش غذا میده
هه سو: اسب خودته؟
بکهیون: بیدار شدی؟ اره از موقعی که بچه بود بزرگش کردم الانم رفیقیم باهم، چیه خوشت اومده ازش (چشمک)
هه سو: اره خیلی نازه و قشنکه میتونم دست بزنم بهش
بکهیون: اره بیا فقط مواظب باش ممکنه عصبانی بشه
هه سو: دختره دیگه
بکهیون: اهوم، میخای سوارش بشی
هه سو: میتونم(ذوق)
بکهیون: اره بیا کمکت کنم
هه سو: مرسی
با کمک بکهیون بغلم کرد و گذاشتم رو اسب خیلی اسب ناز بود، چشم هاش ابی بود و یال هاس سفید و بافته بود کار بکهیون بوده
بکهیون: میترسی (خنده)
هه سو: عع اره یکم چون موقعی که بچه بودم از اسب افتادم پایین و بهم لگد زد تا سه ماه پام تو گچ بود
بکهیون: بلد نبودی رامش کنی نظرت چیه بریم با اسب بگردیم
هه سو: تو کجا میشینی
اومد رو اسب نشست پشت سر من سریع و خجالت کشیدم رفتم جلو تر که با دستاش دور شکمم حلقهکرد و مشید تو بغل خودش
بکهیون: میخای برب رو گردنش بشینی دیگه خجالت نکش بابا ثیخام ترست بریزه، هی هی برو برفی (با اسب)
هه سو: جیغغغغغ، واااای اروم تر برو لطفا
بکهیون: نترس من پیشتم
هه سو: لطفا من حالم بد میشه
بعد اسب سوار:
هه سو: اوف خیلی خوب بود مرسی حال داد، میگم خبری از بارون نیست میشه راهو به من نشون بدی برم خونمون
بکهیون: عاره خودمم میخام برم سئول کار دارم
هه سو: مگه الان کجاییم پس، مگه سئول نیستیم
بکهیون: هع خسته نباشی، من موندم چطور دویدی که نفهمیدی اومدی بوسان
هه سو: چییییی(تعجب) ی.. یعنی من تا اینجا اومدم، پشمام
بکهیون: والا منم نمیدونم چطور اومدی
هه سو: وای خدای من، میشه زود بریم
بکهیون: خب بریم بزار کلید ماشینمو بردارم
هه سو: ماشین هم داری
بکهیون: پس چی، خب کم حرف بزن سوار شو
هه سو: درست حرف بزن
سوار ماشین شدیم و به سمت سئول راه افتادیم، امروز مدرسم دیر شروع میشد و به بکهیون گفتم منو بزاره دم مدرسه
هه سو: منو بذار دم مدرسه،
بکهیون: باشه، شمارمو ذخیره کن برای اون کاری که بهم قول دادی
هه سو: کدوم، اهامجرا اون قاتله باشه شمارتو بگو و تحقیق میکنم راحبش و هرچی دستت اومد بهم بگو
بکهیون:*********باشه اینم شمارم فعلا
هه سو: خدافظ (دست تکون میده)
رفتم داخل کلاس کیفمو گذاشتم و نشستم رو صندلیم، لبخندی اوند رو لبم تا اسب سوار یادم اومد
سرمو اوردم بالا با چهره کوک مواجه شدم
کوک: خوب میخندی خانم هه سو، انگار خیلی بهت خوش گذشته دیشب که دادی ها
هه سو: حرف دهنتو بفهم زر زر نکن
کوک: جوجه چی داری میگی
از پشت موهامو گرفت و کشیدم و سیلی زد تو صورتم یه ور صورتم سوزش بدی پیدا کرد، اشک تو چشمام جمع شده بود که جین اومدو هلش داد عقب...
کامنت: ۳۰۰
لایک: ۴٠
۷۲.۷k
۲۴ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۹۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.