رئیس مافیا
رئیس مافیا
P18
٪سلام لیلیت
+سلام...چی شد چه خبر...بهوش اومد؟
٪نه گفتم تا نیومدی کاری نکنن
+سوهو فقط یه چیزی...جونگ کوک توی یه ماجرایی فراموشی گرفته ممکنه نشناستت منم زیاد یادش نبود تا وقتی رفت لپ تاپش اینارو نگا کرد یه چیزایی فهمید
٪سخته برات نه...اینکه عاشق یکی باشی که میدونی مرده ولی یهو بفهمی زندست و هیچی از رابطتون یادش نیاد
+سوهو...آقای دکتر نیومدم اینجا حرف بزنما...
٪مثل همیشه رکی
٪خیله خب بریم شروع کنیم
.....
٪آقا صدای منو میشنوید....میتونید منو ببینید؟
+جونگ کوک حالت خوبه؟درد نداری؟
-سرم درد میکنه با پهلوم
٪یادتون میاد چه اتفاقی افتاد؟
-هان...آره یکی بهم چاقو زد...
-لیلیت
+بله
-کارو تموم کردی؟
+آره..تازه اونیم که تو رو به این وضع درآورد هم کارشو تموم کردیم
-واستا تو چرا انقد قیافت آشناعه
٪کی ...من؟
-آره...واستا....تو سوهو نیستی
+چی....تو سوهو رو یادته
-من ....من همه چی یادم افتاد
+چیی...یعنی الان همه چی یادت میاد
-آ...آره
+بهترین خبر عمرم بود(ا.ت پرید بغل جونگ کوک)
٪لیلیت جونگ کوک هنوزم مریضه ها
+آخ...ببخشید...
+ولی چطور ممکنه این اتفاق بیوفته
٪خب میشه بیمارای زیادی داشتیم حالا خوش شانس بودی حافظه کوتاه مدتش پاک نشده وقتی خاطراتش یادش افتاده
+واستا میدونی لقبت چیه؟
-کوان
+نه یادش نرفته خداروشکر
٪خب من تنهاتون میذارم
-بهت افتخار میکنم...به حرفم گوش کردی و باند خودتو زدی...و تبدیل شدی به بزرگ ترین مافیای کره
+یا نگو اونجوری...
-از این به بعد اسمتو جایی بگن همه میگن چند تا از کله گنده هایی که مافیا بودن رو کشته
+یا بس کن ورژن کله شق بودنت خوب بود الان که مثل قدیم شدی یه حس عجیبی دارم
-باشه پس خودت خواستی....اهم...نمیخوای بلند شی بری رو صندلی خودت بشینی؟کی قراره بریم
+غلط کردم...خوبه
-آره خوبه(با خنده)
-کی میریم؟
+هروقت زخم پهلوت خوب شد
+بزا ببینم فردا احتمالا مرخصت کنن چون زخمت بسته شده
-معلومه خوب آموزش دیدی
+پس چی
- بیرون چه خبره...بیا بریم حیاط بیمارستان
+باشه...بزا ویلچر بگیرم
...
∆عه قربان..حالتون خوبه؟
-نترس نمردم...راستی شرکت کارمندا برگشتن؟
∆بله...خانم لیلیت در نبود شما وضعیت شرکت رو به حالت قبل برگردوندند
-خب خوبه
-بریم حیاطو بگردیم
+باشه ...فقط هوانگ یه سر به شرکتا میزنی
∆چشم
+مرسی
.....
P18
٪سلام لیلیت
+سلام...چی شد چه خبر...بهوش اومد؟
٪نه گفتم تا نیومدی کاری نکنن
+سوهو فقط یه چیزی...جونگ کوک توی یه ماجرایی فراموشی گرفته ممکنه نشناستت منم زیاد یادش نبود تا وقتی رفت لپ تاپش اینارو نگا کرد یه چیزایی فهمید
٪سخته برات نه...اینکه عاشق یکی باشی که میدونی مرده ولی یهو بفهمی زندست و هیچی از رابطتون یادش نیاد
+سوهو...آقای دکتر نیومدم اینجا حرف بزنما...
٪مثل همیشه رکی
٪خیله خب بریم شروع کنیم
.....
٪آقا صدای منو میشنوید....میتونید منو ببینید؟
+جونگ کوک حالت خوبه؟درد نداری؟
-سرم درد میکنه با پهلوم
٪یادتون میاد چه اتفاقی افتاد؟
-هان...آره یکی بهم چاقو زد...
-لیلیت
+بله
-کارو تموم کردی؟
+آره..تازه اونیم که تو رو به این وضع درآورد هم کارشو تموم کردیم
-واستا تو چرا انقد قیافت آشناعه
٪کی ...من؟
-آره...واستا....تو سوهو نیستی
+چی....تو سوهو رو یادته
-من ....من همه چی یادم افتاد
+چیی...یعنی الان همه چی یادت میاد
-آ...آره
+بهترین خبر عمرم بود(ا.ت پرید بغل جونگ کوک)
٪لیلیت جونگ کوک هنوزم مریضه ها
+آخ...ببخشید...
+ولی چطور ممکنه این اتفاق بیوفته
٪خب میشه بیمارای زیادی داشتیم حالا خوش شانس بودی حافظه کوتاه مدتش پاک نشده وقتی خاطراتش یادش افتاده
+واستا میدونی لقبت چیه؟
-کوان
+نه یادش نرفته خداروشکر
٪خب من تنهاتون میذارم
-بهت افتخار میکنم...به حرفم گوش کردی و باند خودتو زدی...و تبدیل شدی به بزرگ ترین مافیای کره
+یا نگو اونجوری...
-از این به بعد اسمتو جایی بگن همه میگن چند تا از کله گنده هایی که مافیا بودن رو کشته
+یا بس کن ورژن کله شق بودنت خوب بود الان که مثل قدیم شدی یه حس عجیبی دارم
-باشه پس خودت خواستی....اهم...نمیخوای بلند شی بری رو صندلی خودت بشینی؟کی قراره بریم
+غلط کردم...خوبه
-آره خوبه(با خنده)
-کی میریم؟
+هروقت زخم پهلوت خوب شد
+بزا ببینم فردا احتمالا مرخصت کنن چون زخمت بسته شده
-معلومه خوب آموزش دیدی
+پس چی
- بیرون چه خبره...بیا بریم حیاط بیمارستان
+باشه...بزا ویلچر بگیرم
...
∆عه قربان..حالتون خوبه؟
-نترس نمردم...راستی شرکت کارمندا برگشتن؟
∆بله...خانم لیلیت در نبود شما وضعیت شرکت رو به حالت قبل برگردوندند
-خب خوبه
-بریم حیاطو بگردیم
+باشه ...فقط هوانگ یه سر به شرکتا میزنی
∆چشم
+مرسی
.....
۷.۴k
۰۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.