چه اتفاقی افتاد.
_چه_اتفاقی_افتاد.
𝕻𝖆𝖗𝖙_۲۲
ویو تهیونگ
وقتی دیدم ا/ت به سونگ کانگ جواب مثبت داد. انگار قلبم نابود شد نتونستم تحمل کنم. سریع از بیمارستان رفتم بیرون و به سمت خونه حرکت کردم. از این هوا متنفرم. اخه چرا الان باید برف بباره. ا/ت چرا من عاشقت شدم که به این روز بیوفتم(با داد گریه)
ویو ا/ت
ا/ت: سونگ گانگ
سونگ کانگ: بله؟!
ا/ت: من ی لحظه میرم دستشویی بعد بر میگردم.
سونگ کانگ: باشه برو.
(سریع از بیمارستان رفتم بیرون. رفتم ببینم تهیونگ رو میتونم پیداه بکنم یا نه.
وقتی رسیدم دیدم رو پله داره داد میزنه. با این جمله ای که گفت خشکم زد(ا/ت من چرا عاشقت شدم که الان به این روز بیوفتم) دیدم رفتم نشست و به میله پل تکیه داد. رفتم پیشش.
چترم رو در آوردم گذاشتم بالای سرش.
ا/ت: بیا اینو بگیر.
تهیونگ:.......
ا/ت: الان مثلا قهری
تهیونگ:......
ا/ت: اونی که الان باید ناراحت باشه منم.
بیخیال. بزار تکلیفم رو باهات روشن کنم. نه من تو رو دیگه میشناسم نه تو دیکه منو میشناسی دوستی ما دیگه تمامه ما الان مثل غریبه هستیم باهم لطفا عاشق منم نباش(سرد جدی)(رفت)
تهیونگ: حرف های ا/ت. نابودم کرد. همش تقصیر خودمه. اگر اون حرف رو بهش نمیزدم الان اینجوری نبود.
ویو ا/ت
رفتم بیمارستان پیش سونگ کانگ.
سونگ کانگ: چرا انقدر دیر امدی!!
ا/ت: عا ببخشید.
سونگ کانگ: ا/ت
ا/ت: بله؟
سونگ کانگ: م... میشه...... ب.. بغلت کنم؟!
ا/ت: عا...... باش...(سونگ کانگ محکم بغلش کرد)
سونگ کانگ: خیلی دوست دارم.
ا/ت: عا... خوب باشه.
(سونگ کانگ رو از خودش جدا کرد)
ویو ا/ت
رفتم خونه.
تمام فکرم شده بود تهیونگ.
الان کجاست؟! چیکار میکنه؟! حالش خوبه؟!
بیخیالش شدم کارای لازم رو انجام دادم خوابیدم
𝕻𝖆𝖗𝖙_۲۲
ویو تهیونگ
وقتی دیدم ا/ت به سونگ کانگ جواب مثبت داد. انگار قلبم نابود شد نتونستم تحمل کنم. سریع از بیمارستان رفتم بیرون و به سمت خونه حرکت کردم. از این هوا متنفرم. اخه چرا الان باید برف بباره. ا/ت چرا من عاشقت شدم که به این روز بیوفتم(با داد گریه)
ویو ا/ت
ا/ت: سونگ گانگ
سونگ کانگ: بله؟!
ا/ت: من ی لحظه میرم دستشویی بعد بر میگردم.
سونگ کانگ: باشه برو.
(سریع از بیمارستان رفتم بیرون. رفتم ببینم تهیونگ رو میتونم پیداه بکنم یا نه.
وقتی رسیدم دیدم رو پله داره داد میزنه. با این جمله ای که گفت خشکم زد(ا/ت من چرا عاشقت شدم که الان به این روز بیوفتم) دیدم رفتم نشست و به میله پل تکیه داد. رفتم پیشش.
چترم رو در آوردم گذاشتم بالای سرش.
ا/ت: بیا اینو بگیر.
تهیونگ:.......
ا/ت: الان مثلا قهری
تهیونگ:......
ا/ت: اونی که الان باید ناراحت باشه منم.
بیخیال. بزار تکلیفم رو باهات روشن کنم. نه من تو رو دیگه میشناسم نه تو دیکه منو میشناسی دوستی ما دیگه تمامه ما الان مثل غریبه هستیم باهم لطفا عاشق منم نباش(سرد جدی)(رفت)
تهیونگ: حرف های ا/ت. نابودم کرد. همش تقصیر خودمه. اگر اون حرف رو بهش نمیزدم الان اینجوری نبود.
ویو ا/ت
رفتم بیمارستان پیش سونگ کانگ.
سونگ کانگ: چرا انقدر دیر امدی!!
ا/ت: عا ببخشید.
سونگ کانگ: ا/ت
ا/ت: بله؟
سونگ کانگ: م... میشه...... ب.. بغلت کنم؟!
ا/ت: عا...... باش...(سونگ کانگ محکم بغلش کرد)
سونگ کانگ: خیلی دوست دارم.
ا/ت: عا... خوب باشه.
(سونگ کانگ رو از خودش جدا کرد)
ویو ا/ت
رفتم خونه.
تمام فکرم شده بود تهیونگ.
الان کجاست؟! چیکار میکنه؟! حالش خوبه؟!
بیخیالش شدم کارای لازم رو انجام دادم خوابیدم
۲۰۳
۰۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.