عشق آ ت ش ی ن
!!&#!@#&!!
عشق آتشين
دوست دارم اندر عشقت اي گل زيبا بسوزم
خاك گردم كوزه گردم باز سر تا پا بسوزم
بر دلم گل هاي آتش داغ رخسار تو زد
مشتعل ميدارمش شايد با اين گل ها بسوزم
پرتو افگنده است عشقت بردلم اي نازنين!
پرتوش سوزنده تر خواهم به حدي تا بسوزم
دوست دارم آتش مهرت مرا دايم بسوزد
تا با اين عشقت هميشه يا بسازم يا بسوزم
ني به مثل شمع و ني چون بيكر پروانه اي
بلكه چون خورشيد صبح و شام بي پروا بسوزم
چشم زيبايت خزان زنده گي با خود ببرد
در تلاشم فصل پايز ستمگر را بسوزم
خيلي ها دنيا تو را جور جفاي سختي دا
د از توانم نيست ورنه جُِرم اين دنيا بسوزم
آن قدر آزرده ات كردند جمع وحشيان
كز برايت خويش با هيزم غم ها بسوزم
گرجدا ظالم نمود راس تو را از پيكرت
به اميد لحضه يي كه دست ظالم را بسوزم
آنكه پامالت نمود روزي سزايش ميرسد
بيدرنگ آنروز شايد صاحب پاها بسوزم
حبيب يار جا داده اي بر سينه عشق
آتشين بي قرارم تا بدن را طور برق آسا بسوزم
عشق آتشين
دوست دارم اندر عشقت اي گل زيبا بسوزم
خاك گردم كوزه گردم باز سر تا پا بسوزم
بر دلم گل هاي آتش داغ رخسار تو زد
مشتعل ميدارمش شايد با اين گل ها بسوزم
پرتو افگنده است عشقت بردلم اي نازنين!
پرتوش سوزنده تر خواهم به حدي تا بسوزم
دوست دارم آتش مهرت مرا دايم بسوزد
تا با اين عشقت هميشه يا بسازم يا بسوزم
ني به مثل شمع و ني چون بيكر پروانه اي
بلكه چون خورشيد صبح و شام بي پروا بسوزم
چشم زيبايت خزان زنده گي با خود ببرد
در تلاشم فصل پايز ستمگر را بسوزم
خيلي ها دنيا تو را جور جفاي سختي دا
د از توانم نيست ورنه جُِرم اين دنيا بسوزم
آن قدر آزرده ات كردند جمع وحشيان
كز برايت خويش با هيزم غم ها بسوزم
گرجدا ظالم نمود راس تو را از پيكرت
به اميد لحضه يي كه دست ظالم را بسوزم
آنكه پامالت نمود روزي سزايش ميرسد
بيدرنگ آنروز شايد صاحب پاها بسوزم
حبيب يار جا داده اي بر سينه عشق
آتشين بي قرارم تا بدن را طور برق آسا بسوزم
۳.۴k
۱۶ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.