~~~فیک پرستار~~~
پارت : ۱۸
اخیش بعد یک حموم حسابی خواب میچسبه
به ساعت نگاهی انداخنم ۱۱:۴۸ هنوز وقت داشتم بعد عوض کردن لباس و خوردن غذا باید میرفتم دنباله شون
بعد تعویض لباسام و زدن نیمرو بر بدن
به سمت مهد سوبین راه افتادم
با دو به سمت ماشین اومد و سوار شد
با لبخند گفتم
+سلام ، مهد چطور بود؟!
¢مگه باید چطوری باشه؟!
نفسمو کلافه فوت کردم
+هیچی ولش کن
اینبار با همراهی سوبین منتظر دا یون بودیم
دا یون اطراف خیابونو دید زد و وقتی که ماشینی نیومد به سمت ما دوید اما
یه موتوری جلوشو گرفت
بنظر دو تا جون تازه به دوران رسیده بودن
اخمام تو هم رفت
دا یون ترسیده بود
¢او...اونا..میخ
+هیس سوبین هرچی شد از ماشین پیاده نمیشیااا
بعد با قفل فرمون از ماشین پیاده شدم
_بچه رو ببین ترسیده ، اخی عمو میخوای شکلات بدم؟!
بعد هر دو خنده چندشی کردن
خب بورام اون خلق و خوی وحشی تو نشون بده دختر اون رو گنگسر بودنتو
عین اوران گوتان مشت زدم به سی//نم
و صدا مو بالا انداختم
+هوی عوض//یااا
نگاه یکی شون به سمتم چرخید
-اونجارو
اون یکی هم نگاهش به سمتم متمایل شد
بنظر از من کوچیکتر بودن اما قدشون خیلی بلند بود .
_جوون وحشیم که هستی
+ببند دهنتو
پسره زد به بغل دستیش
-از اون وحشیاست!
به دا یون نگاه کردم از ترس عین مجسمه شده بود
با چشم و ابرو بهش چراغ سبز نشون دادم
تا فرار کنه
+به چه حقی مزاحم بچه مردم میشی؟!
_اوخی ، تو رو سننه ، عشقم کشید
+دیگه دارین گو//ه زیادی میخورین میترسم نتونین حضم کنین بمونه رو دل کنین
-تو نمیخواد نگران رودل کردن ما باشی حالا هم بزن به چاک
یعنی خیلی عصبیم کرده بودن کارد میزدی خونم در نمیومد
+پدصگ ، تخ//م جن از مرد بودن فقط قد علم کردنو بلدینننن!؟ ری//دم به اون شبی که
ننه باباتون ریختن رو هم
باس میرفتین لای دستمال کاغذی!
چشمای یکی شون ، شد کاسه خون
داد زد
_چه گو//هی خوردی؟!
+همون گو//هی که چند دقیقه پیش مشغول خوردنش بودی!
با عصبانیت به سمتم اومد که دوستش مانعش شد اگه بگم نترسیدم عین چی دروغ گفتم اون لحظه قشنگ به عماق کلمه به فنا رفتم پی بردم
-آروم باش اون زنه
_هر کی میخواد باشه
+نه بزار بیاد جلو ببینم
اخیش بعد یک حموم حسابی خواب میچسبه
به ساعت نگاهی انداخنم ۱۱:۴۸ هنوز وقت داشتم بعد عوض کردن لباس و خوردن غذا باید میرفتم دنباله شون
بعد تعویض لباسام و زدن نیمرو بر بدن
به سمت مهد سوبین راه افتادم
با دو به سمت ماشین اومد و سوار شد
با لبخند گفتم
+سلام ، مهد چطور بود؟!
¢مگه باید چطوری باشه؟!
نفسمو کلافه فوت کردم
+هیچی ولش کن
اینبار با همراهی سوبین منتظر دا یون بودیم
دا یون اطراف خیابونو دید زد و وقتی که ماشینی نیومد به سمت ما دوید اما
یه موتوری جلوشو گرفت
بنظر دو تا جون تازه به دوران رسیده بودن
اخمام تو هم رفت
دا یون ترسیده بود
¢او...اونا..میخ
+هیس سوبین هرچی شد از ماشین پیاده نمیشیااا
بعد با قفل فرمون از ماشین پیاده شدم
_بچه رو ببین ترسیده ، اخی عمو میخوای شکلات بدم؟!
بعد هر دو خنده چندشی کردن
خب بورام اون خلق و خوی وحشی تو نشون بده دختر اون رو گنگسر بودنتو
عین اوران گوتان مشت زدم به سی//نم
و صدا مو بالا انداختم
+هوی عوض//یااا
نگاه یکی شون به سمتم چرخید
-اونجارو
اون یکی هم نگاهش به سمتم متمایل شد
بنظر از من کوچیکتر بودن اما قدشون خیلی بلند بود .
_جوون وحشیم که هستی
+ببند دهنتو
پسره زد به بغل دستیش
-از اون وحشیاست!
به دا یون نگاه کردم از ترس عین مجسمه شده بود
با چشم و ابرو بهش چراغ سبز نشون دادم
تا فرار کنه
+به چه حقی مزاحم بچه مردم میشی؟!
_اوخی ، تو رو سننه ، عشقم کشید
+دیگه دارین گو//ه زیادی میخورین میترسم نتونین حضم کنین بمونه رو دل کنین
-تو نمیخواد نگران رودل کردن ما باشی حالا هم بزن به چاک
یعنی خیلی عصبیم کرده بودن کارد میزدی خونم در نمیومد
+پدصگ ، تخ//م جن از مرد بودن فقط قد علم کردنو بلدینننن!؟ ری//دم به اون شبی که
ننه باباتون ریختن رو هم
باس میرفتین لای دستمال کاغذی!
چشمای یکی شون ، شد کاسه خون
داد زد
_چه گو//هی خوردی؟!
+همون گو//هی که چند دقیقه پیش مشغول خوردنش بودی!
با عصبانیت به سمتم اومد که دوستش مانعش شد اگه بگم نترسیدم عین چی دروغ گفتم اون لحظه قشنگ به عماق کلمه به فنا رفتم پی بردم
-آروم باش اون زنه
_هر کی میخواد باشه
+نه بزار بیاد جلو ببینم
۳.۶k
۱۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.