PART ❶❶
𝑳𝒐𝒗𝒆 𝒐𝒇 𝒔𝒆𝒗𝒆𝒏 𝒑𝒆𝒐𝒑𝒍𝒆
جین:قبلنا حرفامو باور میکردید ، انقد زود قضاوتم نمیکردین
و پاشد و به طرف در رفت که بره ولی نامجون مانع رفتن جین شد.
نامجون: من باورت دارم. هرچی که بگی رو قبول میکنم.
جین: (نگاه کردن به نامجون)
راوی: جیمین دستشو گذاشت رو شونه جین و گفت.
جیمین: متاسفم هیونگ ، من زیاده روی کردم.
جین: اشکال نداره 🙂
راوی: پسرا بعد نهار خونه مشترکشونو ترک کردن و هرکدوم به خونهء خودش رفت.
ا/ت ویو: بعد از نهار حدود ساعتای ۴ از اندرو خدافظی کردم. تا برم دنبال کلید ساز و بتونم برم خونه.
حالم زیادی خوب نبود و دلم درد میکرد. اندرو متوجه حال بدم شد و بهم گفت که پیشش بمونم ولی قبول نکردم چون اون خیلی خسته بود بخاطر کارش شبا تا دیر وقت سر کار میمونه.
وقتی از خونه اومدم بیرون تصمیم گرفتم تا کلید سازی پیاده برم بلکه پیاده روی حالمو بهتر کنه.
جونگکوک ویو: وقتی با پسرا خدافظی کردیم با خودم گفتم که تا خونه پیاده برم و یکم هوا بخورم. بچه ها بهم گفتم که میرسونمَن ولی بیشتر دوس داشتم که پیاده برم.
ا/ت ویو: داشتم همین جور راه میرفتم تا برسم به مغازه کلید سازی که یهو زانوهام خالی کرد و چشام سیاهی رفت و دیگه نفهمیدم که چیشد.
جونگکوک ویو: خیلی نمونده بود تا برسم خونه که دیدم یه نفر اون ور خیابون افتاد زمین. رفتم تا بهش کمک کنم که با دیدن ا/ت خشکم زد و نتونستم هیچ کار کنم. بلخره به خودم اومدم و دو زانو پیشش نشستم و صداش میکردم. دیدم جواب نمیده بغلش کردم و به سمت خونه دوییدم.
درو باز کردم و رفتم تو.
مستقیم رفتم تو اتاق و ا/تو گذاشتم رو تخت و صداش کردم.
جونگکوک: ا/ت....ا/ت جونم
ولی جوابی نمیداد ، زنگ زدم به دکتر کمپانی تا بیاد.
جونگکوک: الو ، سلام دکتر
دکتر: سلام ،خوبی کوک
جونگکوک: ممنون ، دکتر میتونی بیای خونه من.
دکتر: مریض شدی؟
جونگکوک: خودم نه ولی ، یه نفر حالش خوب نیست(استرس)
دکتر: اتفاقی افتاده؟
جونگکوک: دکتر میتونی بیای یا نه؟ (داد)
دکتر: باشه ، باشه میام
*پایان مکالمه*
راوی: دکتر بعد ۱۰ دقیقه اومد.
دکتر: سلام ، خب بگو چی شده.
جونگکوک: دکتر هرچی که دیدی بین خودمون بمونه باشه؟
دکتر: ببینم شیشه زدی؟
جونگکوک: دکتر
دکتر: اوکی
راوی: رفتن تو اتاق و ......
•ادامه دارد•
▪︎عشق هفت نفره▪︎
جین:قبلنا حرفامو باور میکردید ، انقد زود قضاوتم نمیکردین
و پاشد و به طرف در رفت که بره ولی نامجون مانع رفتن جین شد.
نامجون: من باورت دارم. هرچی که بگی رو قبول میکنم.
جین: (نگاه کردن به نامجون)
راوی: جیمین دستشو گذاشت رو شونه جین و گفت.
جیمین: متاسفم هیونگ ، من زیاده روی کردم.
جین: اشکال نداره 🙂
راوی: پسرا بعد نهار خونه مشترکشونو ترک کردن و هرکدوم به خونهء خودش رفت.
ا/ت ویو: بعد از نهار حدود ساعتای ۴ از اندرو خدافظی کردم. تا برم دنبال کلید ساز و بتونم برم خونه.
حالم زیادی خوب نبود و دلم درد میکرد. اندرو متوجه حال بدم شد و بهم گفت که پیشش بمونم ولی قبول نکردم چون اون خیلی خسته بود بخاطر کارش شبا تا دیر وقت سر کار میمونه.
وقتی از خونه اومدم بیرون تصمیم گرفتم تا کلید سازی پیاده برم بلکه پیاده روی حالمو بهتر کنه.
جونگکوک ویو: وقتی با پسرا خدافظی کردیم با خودم گفتم که تا خونه پیاده برم و یکم هوا بخورم. بچه ها بهم گفتم که میرسونمَن ولی بیشتر دوس داشتم که پیاده برم.
ا/ت ویو: داشتم همین جور راه میرفتم تا برسم به مغازه کلید سازی که یهو زانوهام خالی کرد و چشام سیاهی رفت و دیگه نفهمیدم که چیشد.
جونگکوک ویو: خیلی نمونده بود تا برسم خونه که دیدم یه نفر اون ور خیابون افتاد زمین. رفتم تا بهش کمک کنم که با دیدن ا/ت خشکم زد و نتونستم هیچ کار کنم. بلخره به خودم اومدم و دو زانو پیشش نشستم و صداش میکردم. دیدم جواب نمیده بغلش کردم و به سمت خونه دوییدم.
درو باز کردم و رفتم تو.
مستقیم رفتم تو اتاق و ا/تو گذاشتم رو تخت و صداش کردم.
جونگکوک: ا/ت....ا/ت جونم
ولی جوابی نمیداد ، زنگ زدم به دکتر کمپانی تا بیاد.
جونگکوک: الو ، سلام دکتر
دکتر: سلام ،خوبی کوک
جونگکوک: ممنون ، دکتر میتونی بیای خونه من.
دکتر: مریض شدی؟
جونگکوک: خودم نه ولی ، یه نفر حالش خوب نیست(استرس)
دکتر: اتفاقی افتاده؟
جونگکوک: دکتر میتونی بیای یا نه؟ (داد)
دکتر: باشه ، باشه میام
*پایان مکالمه*
راوی: دکتر بعد ۱۰ دقیقه اومد.
دکتر: سلام ، خب بگو چی شده.
جونگکوک: دکتر هرچی که دیدی بین خودمون بمونه باشه؟
دکتر: ببینم شیشه زدی؟
جونگکوک: دکتر
دکتر: اوکی
راوی: رفتن تو اتاق و ......
•ادامه دارد•
▪︎عشق هفت نفره▪︎
۲۲.۱k
۰۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.