پارت ۶۳
پارت ۶۳
#دیانا
رفتم خونه پانیذ نبود وسایلم جمع کردم
زنگ زدم نیکا
د. نیکا با گریه
ن. چیشده
د . برام بیلیت بگیر به کسی هم نگو من میخان بیام پیشت
ن. چرا .بش
د. بعدا میگم
ن. اوک ساعت ۱۲ پرواز داری
د اوک میریم فرودگاه
ن. اوک
رفتم فرودگاه ساعت ۱۱ بود کارهای پروازم انجام دادم رفتم سوار هواپیما شدم برم پیش نیکا
#مهدیس
همه جارو به محراب گشتیم دیانا نبود ساعت ۲ بود رفتیم خونه ما .بچه ها بودن همه نگران بودیم ارسلان امد یهو داخل
مهدیس . برای چی امدی هااااا
ا. خفه شو شقایق داره گوه میخوره
محراب . گمشو
ا. میدونم دیانا اتاقشه
ارسلان رف اتاق دیانا دید وسایلش نیس
ا. ک ج ا س
رضا. رفت ویدی چکار کردی
ارسلان یهو غش کرد
#نیکا
خیلی خوشحال بودم دیانا میاد پیشم
ولی نمیدونم چیشده چرا گریه کرد گف به کسی نگو
بیاد میفهمم
#دیانا
رفتم خونه پانیذ نبود وسایلم جمع کردم
زنگ زدم نیکا
د. نیکا با گریه
ن. چیشده
د . برام بیلیت بگیر به کسی هم نگو من میخان بیام پیشت
ن. چرا .بش
د. بعدا میگم
ن. اوک ساعت ۱۲ پرواز داری
د اوک میریم فرودگاه
ن. اوک
رفتم فرودگاه ساعت ۱۱ بود کارهای پروازم انجام دادم رفتم سوار هواپیما شدم برم پیش نیکا
#مهدیس
همه جارو به محراب گشتیم دیانا نبود ساعت ۲ بود رفتیم خونه ما .بچه ها بودن همه نگران بودیم ارسلان امد یهو داخل
مهدیس . برای چی امدی هااااا
ا. خفه شو شقایق داره گوه میخوره
محراب . گمشو
ا. میدونم دیانا اتاقشه
ارسلان رف اتاق دیانا دید وسایلش نیس
ا. ک ج ا س
رضا. رفت ویدی چکار کردی
ارسلان یهو غش کرد
#نیکا
خیلی خوشحال بودم دیانا میاد پیشم
ولی نمیدونم چیشده چرا گریه کرد گف به کسی نگو
بیاد میفهمم
۱۲.۴k
۲۱ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.