فیک خانه وحشت
پارت ۲۸
(دیگ کم کم داریم ب آخر فیک میرسیم😂😃)
وارد اونجا شدیم ی پیر مردی رو میز بود و داشت کتاب میخوند رفتیم پیشش و..
جیمین: موکل سلام اومدیم اینجا تا درباره آیندمون خبر داشته باشیمم
موکل: عا سلام پسرم خب باشه بزا ی نگاهی ب ایینه کنم بگم براتون... خب میبینم که شما عاشق همینین و بهم میخایین برسین که ی مانعی در راه رسیدن بهم دیگ میبینم
جیمین: چه مانعی؟؟
موکل: ی زن دیگ که عاشقت هس ولی نمیخاد تو با عشق زندگیت کنار هم دیگه ببینه این نفرت خیلی بدی تو خودش داره مواظب این زن که پر از نفرت هس باشین چون ممکنه کاری کنه کع زندگیتون ب آخر برسهه
ا.ت: چیکار میتونیم بکنیم خب؟
موکل: خب شما تقدیرتون بهم دیگه وصله و در اخر شما هر چقدر هم از همدیگه دوری کنین بازم شما بهم میرسین چون سرنوشتتون اینه فعلا مواضب اون زنی که میگم باشینن..
جیمین: بله ممنون
بعد از اونجا اومدیم خونه خودم تو شوک بودم یعنی چی؟
جیمین: ا.ت دیدی حتی سرنوشتمونم بهم دیگ گره خورده
ا.ت: جیمین اون زنه که گفت میدونم منظورش کیه
جیمین: کیه؟
ا.ت: زنت جنی
جیمین: وات؟
ا.ت: اره درسته جنی تورو دوس داره و نمیخاد و نمیتونه منو تورو کنار یکدیگع ببینه از اون صدمه میبینم اگ بخاییم بهم دیگ برسیم..
جیمین: ا.ت نترس اون نمیتونه کاری کنه نهایتش میاد و تحدیدت میکنه ولی قدرت اینو نداره که بهت آسیب جدی وارد کنع پس نگران نباش
ا.ت: همم...
بعد از اون روز منو جیمین بیشتر بهم نزلیک شدیم جیمین جنی روو طلاق داده و امروز قرارعه منو جیمین ازدواج کنیم نمیدونم چرا ی حس بدی نسبت ب این ازدواج دارم حس میکنم قرارعه ی اتفاق بدی میخاد بیوفتع...
(دیگ کم کم داریم ب آخر فیک میرسیم😂😃)
وارد اونجا شدیم ی پیر مردی رو میز بود و داشت کتاب میخوند رفتیم پیشش و..
جیمین: موکل سلام اومدیم اینجا تا درباره آیندمون خبر داشته باشیمم
موکل: عا سلام پسرم خب باشه بزا ی نگاهی ب ایینه کنم بگم براتون... خب میبینم که شما عاشق همینین و بهم میخایین برسین که ی مانعی در راه رسیدن بهم دیگ میبینم
جیمین: چه مانعی؟؟
موکل: ی زن دیگ که عاشقت هس ولی نمیخاد تو با عشق زندگیت کنار هم دیگه ببینه این نفرت خیلی بدی تو خودش داره مواظب این زن که پر از نفرت هس باشین چون ممکنه کاری کنه کع زندگیتون ب آخر برسهه
ا.ت: چیکار میتونیم بکنیم خب؟
موکل: خب شما تقدیرتون بهم دیگه وصله و در اخر شما هر چقدر هم از همدیگه دوری کنین بازم شما بهم میرسین چون سرنوشتتون اینه فعلا مواضب اون زنی که میگم باشینن..
جیمین: بله ممنون
بعد از اونجا اومدیم خونه خودم تو شوک بودم یعنی چی؟
جیمین: ا.ت دیدی حتی سرنوشتمونم بهم دیگ گره خورده
ا.ت: جیمین اون زنه که گفت میدونم منظورش کیه
جیمین: کیه؟
ا.ت: زنت جنی
جیمین: وات؟
ا.ت: اره درسته جنی تورو دوس داره و نمیخاد و نمیتونه منو تورو کنار یکدیگع ببینه از اون صدمه میبینم اگ بخاییم بهم دیگ برسیم..
جیمین: ا.ت نترس اون نمیتونه کاری کنه نهایتش میاد و تحدیدت میکنه ولی قدرت اینو نداره که بهت آسیب جدی وارد کنع پس نگران نباش
ا.ت: همم...
بعد از اون روز منو جیمین بیشتر بهم نزلیک شدیم جیمین جنی روو طلاق داده و امروز قرارعه منو جیمین ازدواج کنیم نمیدونم چرا ی حس بدی نسبت ب این ازدواج دارم حس میکنم قرارعه ی اتفاق بدی میخاد بیوفتع...
۴۰.۹k
۰۵ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.