painful love part 28
#سوجین
بعد اینکه درسو دادم رفتم دفتر استاد ها فقط منو و خانم چوی که استاد مسنی بود توی اتاق بودیم باهم حرف میزدیم و چای ریختم که صدای تق تق در هردومون به سمت در برگشتیم
+بفرمایین؟
در آروم آروم باز شد و شخص رو که اصلا انتظار نداشتم ببینمش الان جلوی چشمم بود.....یه لحظه قلبم ایستاد و هیچی نمیشنیدم.....فقط میتونستم چشماشو که بهم نگاه میکرد رو ببینم...اصلا چجوری اومده اینجا؟الان اینجا چیکار میکنه؟چرا باز اومده تا عذابم بده
_میتونم بیام تو؟
خانم چوی:سلام بفرمایین
وارد اتاق شد و درو بست
خانم چوی:معرفی نمی کنید؟
_چرا....من پارک جیمین هستم استاد کلاس***
چوی:خوشبختم...منم لیا چوی هستم استاد کلاس***
_خوشبختم
چوی:خانم کانگ؟
+بله؟
چوی:آقای پارک هستن
نخواستم تابلو بشه بلند شدم سلام کردم
+سلام...منم کانگ سوجین هستم
_خوشبختم....خانم کانگ
خواست دست بده ولی دستمو پشت گردنم بردم و الکی خاروندم
چوی:من با اجازتون برم یه کاری دارم باید انجام بدم چایشو برداشت و از اتاق خارج شد حالا فقط منو اون موندیم روبروی من نشسته بودو بهم نگاه میکرد ولی من سرم پایین بود خیلی گرمم بود سعی کردم با دستام خودمو باد بزنم ولی امکان نداشت یک درصد از دمای بدنم کم بشه
+اوفففففف......بلند شدم و پنجره رو باز کردم بعد رفتم روی صندلی نشستم و چای رو برداشتم و چند قلوپ ازش خوردم ولی بدنمو میسوزوند و بیشتر گرمم میشد...من چم شده
_نمیخوای چیزی بگی
+......
_از کی اینطور لباس میپوشی
یه نگاه به لباسی که پوشیده بودم کردم
+به تو ربطی نداره....لباسم مناسبه
_انگار رفتن من روت تعصیر گذار بود
+خفشو
_انتظار نداشتی منو ببینی نه؟
+اصلا دوست نداشتم ببینمت....هروقتم میبینمت حالم بهم میخوره...ازت متنفرم...فهمیدی....زمزمه وار بازم ادامه دادم م.ت.ن.ف.ر.م
_من چی؟من ازت متنفرم؟
+برام اهمیت نداره که متنفر هستی یا نه ولی بدون نمیخوام رختتو ببینم
زنگ خورد ولی هنوزم چشم تو چشم بودیم
خواستم برم که دستمو گرفت پسش زدم
+بهم دست نزن.....اصلا بهم دست نزن...به هیچ وجه نمیزارم بهم دست بزنی....حق نداری
اینو گفتم و منظر جوابش نموندم و رفتم بیرون خواستم وارد کلاس بشم ولی با دیدن سوجون که به دیوار تکیه داده بود و دست به سینه به من نگاه میکرد جا خوردم
+تو؟تو اینجا چیکار میکنی؟
☆سلام....خوب اومدم اینجا درسمو ادامه بدم...و البته دوستم سوا رو هم ببینم
+چی؟سوا؟
☆اوهوم سوا دوستمه
درحالی که مغزم یوت میکشید داخل کلاس رفتم و درسو دادم
(برش زمانی)
با سوا از مدرسه خارج شدیم که سوجون و جیمین و دیدیم
☆سوا؟سوا بیا من میرسونمت
سوا:ممنون میشم
منتظر پارت بعد باشین دیگه بیشتر هیجان انگیز میشه دوستون دارم لایک و کامنت یادتون نره بای
بعد اینکه درسو دادم رفتم دفتر استاد ها فقط منو و خانم چوی که استاد مسنی بود توی اتاق بودیم باهم حرف میزدیم و چای ریختم که صدای تق تق در هردومون به سمت در برگشتیم
+بفرمایین؟
در آروم آروم باز شد و شخص رو که اصلا انتظار نداشتم ببینمش الان جلوی چشمم بود.....یه لحظه قلبم ایستاد و هیچی نمیشنیدم.....فقط میتونستم چشماشو که بهم نگاه میکرد رو ببینم...اصلا چجوری اومده اینجا؟الان اینجا چیکار میکنه؟چرا باز اومده تا عذابم بده
_میتونم بیام تو؟
خانم چوی:سلام بفرمایین
وارد اتاق شد و درو بست
خانم چوی:معرفی نمی کنید؟
_چرا....من پارک جیمین هستم استاد کلاس***
چوی:خوشبختم...منم لیا چوی هستم استاد کلاس***
_خوشبختم
چوی:خانم کانگ؟
+بله؟
چوی:آقای پارک هستن
نخواستم تابلو بشه بلند شدم سلام کردم
+سلام...منم کانگ سوجین هستم
_خوشبختم....خانم کانگ
خواست دست بده ولی دستمو پشت گردنم بردم و الکی خاروندم
چوی:من با اجازتون برم یه کاری دارم باید انجام بدم چایشو برداشت و از اتاق خارج شد حالا فقط منو اون موندیم روبروی من نشسته بودو بهم نگاه میکرد ولی من سرم پایین بود خیلی گرمم بود سعی کردم با دستام خودمو باد بزنم ولی امکان نداشت یک درصد از دمای بدنم کم بشه
+اوفففففف......بلند شدم و پنجره رو باز کردم بعد رفتم روی صندلی نشستم و چای رو برداشتم و چند قلوپ ازش خوردم ولی بدنمو میسوزوند و بیشتر گرمم میشد...من چم شده
_نمیخوای چیزی بگی
+......
_از کی اینطور لباس میپوشی
یه نگاه به لباسی که پوشیده بودم کردم
+به تو ربطی نداره....لباسم مناسبه
_انگار رفتن من روت تعصیر گذار بود
+خفشو
_انتظار نداشتی منو ببینی نه؟
+اصلا دوست نداشتم ببینمت....هروقتم میبینمت حالم بهم میخوره...ازت متنفرم...فهمیدی....زمزمه وار بازم ادامه دادم م.ت.ن.ف.ر.م
_من چی؟من ازت متنفرم؟
+برام اهمیت نداره که متنفر هستی یا نه ولی بدون نمیخوام رختتو ببینم
زنگ خورد ولی هنوزم چشم تو چشم بودیم
خواستم برم که دستمو گرفت پسش زدم
+بهم دست نزن.....اصلا بهم دست نزن...به هیچ وجه نمیزارم بهم دست بزنی....حق نداری
اینو گفتم و منظر جوابش نموندم و رفتم بیرون خواستم وارد کلاس بشم ولی با دیدن سوجون که به دیوار تکیه داده بود و دست به سینه به من نگاه میکرد جا خوردم
+تو؟تو اینجا چیکار میکنی؟
☆سلام....خوب اومدم اینجا درسمو ادامه بدم...و البته دوستم سوا رو هم ببینم
+چی؟سوا؟
☆اوهوم سوا دوستمه
درحالی که مغزم یوت میکشید داخل کلاس رفتم و درسو دادم
(برش زمانی)
با سوا از مدرسه خارج شدیم که سوجون و جیمین و دیدیم
☆سوا؟سوا بیا من میرسونمت
سوا:ممنون میشم
منتظر پارت بعد باشین دیگه بیشتر هیجان انگیز میشه دوستون دارم لایک و کامنت یادتون نره بای
۶.۴k
۰۷ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.