DOCTORS OF GONGILL🥼part 72
+ بد مزه ست.
_ تنها چیزیه که داشتی!
--
یونگی در حال کتاب خواندن بود که موبایلش زنگ خورد. کتابش را پایین گذاشت و موبایلش
را برداشت.
+ یوبوسه یو؟
+ یونگی!
یونگی با شنیدن صدای پدرش، موبایلش را پایین اورد اما اقای مین داد زد: ازت خواهش
میکنم!
جی هیون همان موقع به سمت اتاق امد تا حال یونگی را بپرسد اما وقتی صدای جر و بحثش را
پای تلفن شنید، سر جایش ایستاد.
+ بزار عذر خواهی کنم.
+ فکر نمیکنی خیلی برای این کار دیره؟
اقای مین سرفه ی بلندی کرد و گفت: درسته. حق باتوعه. من اشتباه کردم. خودم میدونم. من...
من نتونستم پدر خوبی باشم. میتونی حداقل تظاهر کنی که منو بخشیدی؟
یونگی پوزخندی زد و گفت: خیلی خوش خیالی. من دیگه قرار نیست پدر صدات کنم...
جی هیون با سردرگمی به حرف های یونگی گوش میکرد.
+ در ضمن... تمام تالشتو بکن تا زود تر بمیری.
یونگی این را گفت و تلفن را قطع کرد. کتابش را برداشت و خواندن را از سر گرفت اما
میدانست نمیتواند مثل قبل تمرکز کند.
جی هیون از سر زدن به یونگی منصرف شد و روی کاناپه نشست. به حرف هایی که یونگی
پشت تلفن زده بود فکر میکرد و حدس هایی میزد.
--
جی هیون دستمال را خیس کرد و روی صورت یونگی کشید.
+ خیلی کثیفم.
_ یه گربه اندازه ی تو غر نمیزنه!
+ من عادت دارم هر روز دوش بگیرم اما االن نمیتونم.
جی هیون دستمال را داخل ظرف گذاشت و ظرف را برداشت تا از اتاق بیرون برود اما یونگی
مچ دستش را گرفت.
+ کمکم کن موهامو بشورم.
جی هیون اهی کشید و گفت: چرا انقدر غر میزنی؟!
+ یا هان جی هیون! من یه بار موهاتو شستم یادت نمیاد؟!
جی هیون خودش را به ان راه زد و گفت: یادم نمیاد.
+ بیخیال.
جی هیون نگاهی به یونگی کرد و اه کالفه ای کشید.
--
+ اخ!
_ باز چی شده؟!
+ خیلی سفت ماساژ میدی!
جی هیون انگشت هایش را محکم تر داخل موهای یونگی فشار داد.....
_ تنها چیزیه که داشتی!
--
یونگی در حال کتاب خواندن بود که موبایلش زنگ خورد. کتابش را پایین گذاشت و موبایلش
را برداشت.
+ یوبوسه یو؟
+ یونگی!
یونگی با شنیدن صدای پدرش، موبایلش را پایین اورد اما اقای مین داد زد: ازت خواهش
میکنم!
جی هیون همان موقع به سمت اتاق امد تا حال یونگی را بپرسد اما وقتی صدای جر و بحثش را
پای تلفن شنید، سر جایش ایستاد.
+ بزار عذر خواهی کنم.
+ فکر نمیکنی خیلی برای این کار دیره؟
اقای مین سرفه ی بلندی کرد و گفت: درسته. حق باتوعه. من اشتباه کردم. خودم میدونم. من...
من نتونستم پدر خوبی باشم. میتونی حداقل تظاهر کنی که منو بخشیدی؟
یونگی پوزخندی زد و گفت: خیلی خوش خیالی. من دیگه قرار نیست پدر صدات کنم...
جی هیون با سردرگمی به حرف های یونگی گوش میکرد.
+ در ضمن... تمام تالشتو بکن تا زود تر بمیری.
یونگی این را گفت و تلفن را قطع کرد. کتابش را برداشت و خواندن را از سر گرفت اما
میدانست نمیتواند مثل قبل تمرکز کند.
جی هیون از سر زدن به یونگی منصرف شد و روی کاناپه نشست. به حرف هایی که یونگی
پشت تلفن زده بود فکر میکرد و حدس هایی میزد.
--
جی هیون دستمال را خیس کرد و روی صورت یونگی کشید.
+ خیلی کثیفم.
_ یه گربه اندازه ی تو غر نمیزنه!
+ من عادت دارم هر روز دوش بگیرم اما االن نمیتونم.
جی هیون دستمال را داخل ظرف گذاشت و ظرف را برداشت تا از اتاق بیرون برود اما یونگی
مچ دستش را گرفت.
+ کمکم کن موهامو بشورم.
جی هیون اهی کشید و گفت: چرا انقدر غر میزنی؟!
+ یا هان جی هیون! من یه بار موهاتو شستم یادت نمیاد؟!
جی هیون خودش را به ان راه زد و گفت: یادم نمیاد.
+ بیخیال.
جی هیون نگاهی به یونگی کرد و اه کالفه ای کشید.
--
+ اخ!
_ باز چی شده؟!
+ خیلی سفت ماساژ میدی!
جی هیون انگشت هایش را محکم تر داخل موهای یونگی فشار داد.....
۲۱.۸k
۰۴ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.