پارت ⁶
پارت ⁶
گربه نما
ات : تو چند سالته ؟ ( روبه کوک )
کوک : من ۲۰ سالمه
ات : تو چندسالته اقا گنده هه ؟
جین : من ۲۴ سالمه
ات : وای چه قدر ازم بزرگتری
جین : منظورت اینه که من پیرم حرفات که همینو میگه
ات : منظور من این نبود
جین : نه منظور تو همینه می دونی به من میگن هندسام همینطور به من میگن بهترین قیافه
ات : ولی به نظر من کوک خوشگل تره و خوشتیپ تره
کوک : واقعا ؟
ات : معلومه که اره
ویو ات برگشتم به جین نگاه کردم که قرمز شده بود داشت از حرص می ترکید گفت
جین : وایسا ببینم داری چی میگی ؟ اون از من خوشگل تره ؟
ات : اره هست ( ریز خنده )
که یهو جین افتاد دمبالم کل خونه و حیاط و زیر و رو کردیم اخر سر رفتم بغل کوک گفتم
ات : کوک تو روخدا به جین بگو بره خسته شدم این چرا نفس کم نمیاره
کوک : این همرو دعوا می کنه انقدر
می دوه دیگه عادت کرده
ات : حالا بهش میگی بره من خوابم میاد می خوام بخوابم
کوک : باش
کوک : جین برو دیگه برو
جین : من تازه اینو گیر اوردم چی میگی کوک ؟
ات : لطفا برو من ازت می ترسم
کوک : برو دیگه بزار بچه بره بخوابه
جین : نه خیر من تا اینو ادب نکنم دست بردار نیستم
وقتی گفت ادبت کنم بدنم سست شد من تا الان کلی ادب شدم وقتی مامان بابام می رفتن مسافرت خدمتکارا مجبورم می کردن منو می بردن به یه اسیاب که خیلی ترسناک بود و همینطور متروکه اونجا ولم می کردن منم
می شستم گریه می کردم حتی یه بار انقدر گریه کردم بی هوش شدم بعد از اینکه مامان و بابام میومدن اگه بهشون می گفتم باور نمی کردن بعد خدمتکارا که متوجه می شدن به مامان و بابام میگم منو تو اتاق کتک می زدن
بعد تو بغل کوک گریه کردم که کوک گفت
کوک : عه چرا گریه می کنی داره باهات شوخی می کنه
جین : هی هی الکی گفتم ادبت نمی کنم داشتم دروغ می گفتم چرا باور
نمی کنی ؟
بعد جین منو از بغل کوک گرفت و خودش بغلم کرد
جین : ببخشید باشه
ات : هم .......... باشه ( با هق هق )
جین : میشه بگی چرا یهو زدی زیر گریه ؟
ات : (حوصله ندارم کل ماجرو تعرف کرد دیگه )
کوک : اوخ دلم سوخت چقدر سختی کشیده بیچاره
جین : دلم کباب شد پس به خاطر همین وقتی گفتم ادبت می کنم زدی زیر گریه چون می ترسیدی ؟
ات : اره من از چیزای زیادی میترسم مثلا مثل اسیاب ارتفاع جاهای تنگ رعد و برق تاریکی تنهایی حشره ها مثل سوسک ( ماشالله چیزی موند نترسی )
کوک : خیلی ترسویی ها
جین : اره راست میگه
ات : می دونم
جین : خوب دیگه من می خوام برم خونمون مثلا به عنوان دکتر اومدم کار کنم
کوک : باشه داداش خوشحال شدم اومدی خداحافظ
ات : بای بای
جین : خداحافظ
خداحافظ خرگوش کوچولو ( روبه ات )
جین رفت خونشون ۵ دقیقه گذشت که یه رعد و برق زد برق کل خونه رفت و من ...............
تا پارت بعد خماری یاه یاه یاه یاه یاه
دید چه جای خوبی قط کردم
😗😜🤪
گربه نما
ات : تو چند سالته ؟ ( روبه کوک )
کوک : من ۲۰ سالمه
ات : تو چندسالته اقا گنده هه ؟
جین : من ۲۴ سالمه
ات : وای چه قدر ازم بزرگتری
جین : منظورت اینه که من پیرم حرفات که همینو میگه
ات : منظور من این نبود
جین : نه منظور تو همینه می دونی به من میگن هندسام همینطور به من میگن بهترین قیافه
ات : ولی به نظر من کوک خوشگل تره و خوشتیپ تره
کوک : واقعا ؟
ات : معلومه که اره
ویو ات برگشتم به جین نگاه کردم که قرمز شده بود داشت از حرص می ترکید گفت
جین : وایسا ببینم داری چی میگی ؟ اون از من خوشگل تره ؟
ات : اره هست ( ریز خنده )
که یهو جین افتاد دمبالم کل خونه و حیاط و زیر و رو کردیم اخر سر رفتم بغل کوک گفتم
ات : کوک تو روخدا به جین بگو بره خسته شدم این چرا نفس کم نمیاره
کوک : این همرو دعوا می کنه انقدر
می دوه دیگه عادت کرده
ات : حالا بهش میگی بره من خوابم میاد می خوام بخوابم
کوک : باش
کوک : جین برو دیگه برو
جین : من تازه اینو گیر اوردم چی میگی کوک ؟
ات : لطفا برو من ازت می ترسم
کوک : برو دیگه بزار بچه بره بخوابه
جین : نه خیر من تا اینو ادب نکنم دست بردار نیستم
وقتی گفت ادبت کنم بدنم سست شد من تا الان کلی ادب شدم وقتی مامان بابام می رفتن مسافرت خدمتکارا مجبورم می کردن منو می بردن به یه اسیاب که خیلی ترسناک بود و همینطور متروکه اونجا ولم می کردن منم
می شستم گریه می کردم حتی یه بار انقدر گریه کردم بی هوش شدم بعد از اینکه مامان و بابام میومدن اگه بهشون می گفتم باور نمی کردن بعد خدمتکارا که متوجه می شدن به مامان و بابام میگم منو تو اتاق کتک می زدن
بعد تو بغل کوک گریه کردم که کوک گفت
کوک : عه چرا گریه می کنی داره باهات شوخی می کنه
جین : هی هی الکی گفتم ادبت نمی کنم داشتم دروغ می گفتم چرا باور
نمی کنی ؟
بعد جین منو از بغل کوک گرفت و خودش بغلم کرد
جین : ببخشید باشه
ات : هم .......... باشه ( با هق هق )
جین : میشه بگی چرا یهو زدی زیر گریه ؟
ات : (حوصله ندارم کل ماجرو تعرف کرد دیگه )
کوک : اوخ دلم سوخت چقدر سختی کشیده بیچاره
جین : دلم کباب شد پس به خاطر همین وقتی گفتم ادبت می کنم زدی زیر گریه چون می ترسیدی ؟
ات : اره من از چیزای زیادی میترسم مثلا مثل اسیاب ارتفاع جاهای تنگ رعد و برق تاریکی تنهایی حشره ها مثل سوسک ( ماشالله چیزی موند نترسی )
کوک : خیلی ترسویی ها
جین : اره راست میگه
ات : می دونم
جین : خوب دیگه من می خوام برم خونمون مثلا به عنوان دکتر اومدم کار کنم
کوک : باشه داداش خوشحال شدم اومدی خداحافظ
ات : بای بای
جین : خداحافظ
خداحافظ خرگوش کوچولو ( روبه ات )
جین رفت خونشون ۵ دقیقه گذشت که یه رعد و برق زد برق کل خونه رفت و من ...............
تا پارت بعد خماری یاه یاه یاه یاه یاه
دید چه جای خوبی قط کردم
😗😜🤪
۱۰.۶k
۰۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.