فقط برای تو p35

×نایول....بیا اینجا ببینمت...
○بله(بغض)
+گریه نکن مامانی....
×بیا بغلم ....
نایول بدو بدو رفت بغل هانا...و محکم بغلش کرد....
+هانا مامانم اینا کجان؟
دو هفته ای نیستن... برای شرکت پدرت رفتن استرالیا...
×یونا...
+جانم...
×میشه سر راهتون من و خونه پدرم پیاده کنید؟..
+هانا...پیش جیمین بمون.....اون خیلی دوستت داره!
×درسته تقصیر من بود.....میخوام از زندگیش برم بیرون....(گریه)من لیاقتشو ندارم...
+این حرفو دیگه نزنیاا....این فکرا چیه میکنی!
من با اینکه خواهر جیمینم حقو به تو میدم ...درسته حواست نبوده و اونو سوزوندی...ولی حق نداشت روت دست بلند کنه
+اوه از زخم لبت داره خون میاد ...
*ویو جیمین*
من هانا رو بیشتر از هر کسی تو زندگیم دوست داشتم
اونموقع خیلی عصبی بودم...
کاش دستم میشکست ولی...صورتش زخم نمیشد!...
*ویو یونا*
خواستن برم دستمال کاغذی بیارم که خون لبشو پاک کنم..دیدم جیمین با یه دستمال کاغذی و پماد میاد طرف هانا...
*ویو هانا*
جیمین با دستمال و پماد اومد سمتم ...چشماش اشکی بود و آروم شده بود....اومد و آروم دستمال و گذاشت کنار لبم و با دقت به زخمم پماد زد ....
رمان#تهیونگ#جونگ_کوک#بی_تی_اس#کیدراما#کی_پاپ#کیپاپ#تهکوک#فیک#جیمین#نامجون#جی_هوپ#شوگا#جین