Ma veine : شاهرَگ من
Ma veine : شاهرَگمن
ثریا:رفتم دنبالش دیدم رفت یک جای با یکی قرار داشت یواشکی بهشون نگاه میکردم ک دیدم دعواشون افتاد و سپیده اون مرد کشت و فرار کرد ۴ماه گذشت دیدم ناصر افتاده دنبالش گفتم چیشده گفت سپیده حامله ای تا رفتم روستاشون گفتن فرار کرده رفته دنبالش رفتم ولی اونو پیدا کردم علی ک رفت زندان من رفتم پیش ناصر کار میکردم ناصر یک پسره ۷ ساله داشت به اسم امید بعد چند وقت من سپیده رو پیدا کردم ولییی خودش رفته بود فقط بچش بود داده بود به زهرا منم ک دیدم جاش امنه ولش کردم رفت و به ناصر نگفتم
ناصر:دربه در دنبال بچم بودم زنمم خبر داشت اونم دنبال مائده بود،یک روز خونمون اتیش گرفت و زنمو بچمو از دست دادم وتا ابد داغش رو دلم مونده
نگین: حالا نوبت منه،من با برهان تو دانشگاه اشنا شدم و عاشق هم دیگ بودیم ولی خب یک روز یک خانومی امد پیشم ک ثریا بود گفت ک برهان ترکش کنم بهم ۲میلیارد پول داد برای من ج*ن*ن*ده خیلی زیاد بود
برهان: خودش خودشو لو داد
نگین: خفه شو
مائده: من میخوام برم من میخواممم برمم(باداد)
(مائده)
رفتم دست پا سپیده رو باز کردم و بغلش کردم
مائده:مامان چرا نیومدی دنبالم نمدونی چقدر درد میکشیدم
سپیده:ببخشید ببخشید خوشگل من دیگ نمزارم کسی اذیتت کنه
یک ساعت بود ک بخیه هایی شکمم باز شده بود و خون میومد اینقدر ازم خون رفت ک همونجا تو بغل سپیده از حال رفتم،چشامو ک باز کردم بیمارستان بودم ولی خبری از ناصر سپیده نگین ثریا نبود
مائده:برهان برهان؟درد دارم اخ
برهان:بیهوش امدی،الان دکتر خبر میکنم
دکتر خبر کرد ک امد
دکتر:جای بخیه هایی قبلیت چون باز شده میسوزه باید بیشتر مراقب خودت باشی،اخه برای بچه تو شکمت خطر داره
برهان:بچه؟
دکتر:شما نمدونستین؟خانمتون۵ ماه بارداره
گیج شده بودم،یعنی ما ۲ماه گروگان گرفته شده بودیم،
به برهان نگاه کردم ک دیدم از اعصبانی قرمز شده و رگ هایی گردنش نمایان شده،دکتر مرخصم کرد ک یک تاکسی گرفتیم و رفتیم خونه
برهان:لوازمتو هاتو جمع کن از خونه من برو بیرون
مائده:یعنی چی؟اصلا الان کو ناصر سپیده،نگین ثریا
برهان:حالت خوبه؟ناصر سپیده کییییی نگین کییی
دیدم ثریا خانوم از بیرون امد
مائده:ثریا خانوم مگه ما الان جای ناصر سپیده نبودیم؟
ثریا:ناصر سپیده؟تو از کجا اینارو میشناسی؟تو دوماه تو کما بودی،تصادف کرده بودی
مائده:چیییی؟؟؟
غلط املایی داشت ببخشید
میدونم این پارت زیاد جالب نبود ولی امیدوارم خوشتون امده باشه
ثریا:رفتم دنبالش دیدم رفت یک جای با یکی قرار داشت یواشکی بهشون نگاه میکردم ک دیدم دعواشون افتاد و سپیده اون مرد کشت و فرار کرد ۴ماه گذشت دیدم ناصر افتاده دنبالش گفتم چیشده گفت سپیده حامله ای تا رفتم روستاشون گفتن فرار کرده رفته دنبالش رفتم ولی اونو پیدا کردم علی ک رفت زندان من رفتم پیش ناصر کار میکردم ناصر یک پسره ۷ ساله داشت به اسم امید بعد چند وقت من سپیده رو پیدا کردم ولییی خودش رفته بود فقط بچش بود داده بود به زهرا منم ک دیدم جاش امنه ولش کردم رفت و به ناصر نگفتم
ناصر:دربه در دنبال بچم بودم زنمم خبر داشت اونم دنبال مائده بود،یک روز خونمون اتیش گرفت و زنمو بچمو از دست دادم وتا ابد داغش رو دلم مونده
نگین: حالا نوبت منه،من با برهان تو دانشگاه اشنا شدم و عاشق هم دیگ بودیم ولی خب یک روز یک خانومی امد پیشم ک ثریا بود گفت ک برهان ترکش کنم بهم ۲میلیارد پول داد برای من ج*ن*ن*ده خیلی زیاد بود
برهان: خودش خودشو لو داد
نگین: خفه شو
مائده: من میخوام برم من میخواممم برمم(باداد)
(مائده)
رفتم دست پا سپیده رو باز کردم و بغلش کردم
مائده:مامان چرا نیومدی دنبالم نمدونی چقدر درد میکشیدم
سپیده:ببخشید ببخشید خوشگل من دیگ نمزارم کسی اذیتت کنه
یک ساعت بود ک بخیه هایی شکمم باز شده بود و خون میومد اینقدر ازم خون رفت ک همونجا تو بغل سپیده از حال رفتم،چشامو ک باز کردم بیمارستان بودم ولی خبری از ناصر سپیده نگین ثریا نبود
مائده:برهان برهان؟درد دارم اخ
برهان:بیهوش امدی،الان دکتر خبر میکنم
دکتر خبر کرد ک امد
دکتر:جای بخیه هایی قبلیت چون باز شده میسوزه باید بیشتر مراقب خودت باشی،اخه برای بچه تو شکمت خطر داره
برهان:بچه؟
دکتر:شما نمدونستین؟خانمتون۵ ماه بارداره
گیج شده بودم،یعنی ما ۲ماه گروگان گرفته شده بودیم،
به برهان نگاه کردم ک دیدم از اعصبانی قرمز شده و رگ هایی گردنش نمایان شده،دکتر مرخصم کرد ک یک تاکسی گرفتیم و رفتیم خونه
برهان:لوازمتو هاتو جمع کن از خونه من برو بیرون
مائده:یعنی چی؟اصلا الان کو ناصر سپیده،نگین ثریا
برهان:حالت خوبه؟ناصر سپیده کییییی نگین کییی
دیدم ثریا خانوم از بیرون امد
مائده:ثریا خانوم مگه ما الان جای ناصر سپیده نبودیم؟
ثریا:ناصر سپیده؟تو از کجا اینارو میشناسی؟تو دوماه تو کما بودی،تصادف کرده بودی
مائده:چیییی؟؟؟
غلط املایی داشت ببخشید
میدونم این پارت زیاد جالب نبود ولی امیدوارم خوشتون امده باشه
۷.۳k
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.