چپتر8
پرنسس قتل مافیا
بعدش آنیسا اومد نزدیک من و گفت:رینا؟دایجوبو؟قلبت...
من با لبخندی بهش گفتم:من خوبم نگران نباش....یکم قلبم درد میکنه ولی اوکیم
میدونی...تابحال اینقدر استرس تو زندگیم نداشتم...چرا داشتممم اوایل ساخته شدن اون ببعی ها
چویا حرفامونو نشنید...فکر میکنم از بیماریم خبر نداشته باشه...
رفتیم بار و بقیه نوشیدنی خوردن...
2سال بعد...
تقریبا 2سال از اون قضیه پل ورلاین میگذره دازای سان و چویا الان دیگه18 ساله شده بودن و من و آنیسا چان هم 16 ساله شده بودیم...(نویسنده:بچه ها قراره م.ر.گ اوداساکو رو با رینا و آنیسا بازنویسی کنم)
اکوتاگاوا هم 2سال از پیوستنش به مافیا میگذره و الان خیلی تو کنترل موهبتش مهارت پیدا کرده
توی این 2 سال یه سازمان جدید به اسم آژانس کاراگاهی مسلح معروف شده...به گفته موری سان رئیس این سازمان فوکوزاوا یوکیچیه که دوست سابق موری سان و دشمن الانیشه
درحال حاضر این سازمان از2 نفر تشکیل شده یوسانو سنسی که قبلا توی پورت مافیا بوده و توسط رانپو سان کسی که توی تشکیل شدن آژانس کاراگاهی نقش اساسی داشته یجورایی ربوده شده...ولی خب اگه خود طرف هم راضی باشه فکر نکنم ربودگی محصوب بشه...این سازمان درحال حاضر یجورایی دشمن مافیا محصوب میشه این سازمان پرونده هایی که پلیس و ارتش نمیتونه حلشون کنه رو حل میکنه...
دیروز موری سان به من و آنیسا چان دستور داد که اون بچه یتیم هایی که اوداساکو سان ازشون مراقبت میکنرو بکشیم...من قبول نکردم درسته الان یجورایی قاتل مافیای بندرم ولی نمیتونم بزنم چنتا بچه بیگناه کوچولو که هیچ خطری واسه مافیا هم محصوب نمیشن رو بکشم...آنیسا چان برای انجام اینکار دودل بود دوست نداشت انجام بده ولی امروز رفت...من باید برم به اوداساکو بگم؟؟؟باید چیکار کنم به دازای سان میگمم
درسته
باید بگم وگرنه تا اخرعمرم یه عذاب وجدان خاصی خواهم داشت که من اصن دوسش ندارممم
بدوبدو رفتم سراغ باری که همیشه اون سه تا(آنگو دازای و اوداساکو)باهم قرار میزارن...اینقدر دوییده بودم که نفس کم اورده بودم
وقتی رسیدم به اون بار...اوداساکو اونجا نبود
دازای-
یووو رینا چااان...تو اینج...
حرفشو قطع کردم و نفس نفس زنان بهش گفتم:آنیسا چان.....بچه ها..... زندگی اوداساکو..... همه....تو خطرههه
دازای که شوکه شده بود پرسید:ر...رینا چ..چان چی داری میگی؟
اروم بگو چی شده اوداساکو چیشده؟؟؟
بهش گفتم:دازای سان وقت نداریم
خلاصه بگم انیسا چان رفت سراغ بچه هاا
همونا که اوداساکو ازشون مراقبت میکرد...اوداساکو تو خطره......
لطفااا
دازای گفت:هه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ب..باید بریم پیش موری ساان
بعدش دستمو گرفت و عین سگ دوییدیم سمت مقر مافیا و اتاق موری سان...
دوس دالم نظرتو بدونم کاواایی
پارت بعدی 15 لایک پلییییز
بعدش آنیسا اومد نزدیک من و گفت:رینا؟دایجوبو؟قلبت...
من با لبخندی بهش گفتم:من خوبم نگران نباش....یکم قلبم درد میکنه ولی اوکیم
میدونی...تابحال اینقدر استرس تو زندگیم نداشتم...چرا داشتممم اوایل ساخته شدن اون ببعی ها
چویا حرفامونو نشنید...فکر میکنم از بیماریم خبر نداشته باشه...
رفتیم بار و بقیه نوشیدنی خوردن...
2سال بعد...
تقریبا 2سال از اون قضیه پل ورلاین میگذره دازای سان و چویا الان دیگه18 ساله شده بودن و من و آنیسا چان هم 16 ساله شده بودیم...(نویسنده:بچه ها قراره م.ر.گ اوداساکو رو با رینا و آنیسا بازنویسی کنم)
اکوتاگاوا هم 2سال از پیوستنش به مافیا میگذره و الان خیلی تو کنترل موهبتش مهارت پیدا کرده
توی این 2 سال یه سازمان جدید به اسم آژانس کاراگاهی مسلح معروف شده...به گفته موری سان رئیس این سازمان فوکوزاوا یوکیچیه که دوست سابق موری سان و دشمن الانیشه
درحال حاضر این سازمان از2 نفر تشکیل شده یوسانو سنسی که قبلا توی پورت مافیا بوده و توسط رانپو سان کسی که توی تشکیل شدن آژانس کاراگاهی نقش اساسی داشته یجورایی ربوده شده...ولی خب اگه خود طرف هم راضی باشه فکر نکنم ربودگی محصوب بشه...این سازمان درحال حاضر یجورایی دشمن مافیا محصوب میشه این سازمان پرونده هایی که پلیس و ارتش نمیتونه حلشون کنه رو حل میکنه...
دیروز موری سان به من و آنیسا چان دستور داد که اون بچه یتیم هایی که اوداساکو سان ازشون مراقبت میکنرو بکشیم...من قبول نکردم درسته الان یجورایی قاتل مافیای بندرم ولی نمیتونم بزنم چنتا بچه بیگناه کوچولو که هیچ خطری واسه مافیا هم محصوب نمیشن رو بکشم...آنیسا چان برای انجام اینکار دودل بود دوست نداشت انجام بده ولی امروز رفت...من باید برم به اوداساکو بگم؟؟؟باید چیکار کنم به دازای سان میگمم
درسته
باید بگم وگرنه تا اخرعمرم یه عذاب وجدان خاصی خواهم داشت که من اصن دوسش ندارممم
بدوبدو رفتم سراغ باری که همیشه اون سه تا(آنگو دازای و اوداساکو)باهم قرار میزارن...اینقدر دوییده بودم که نفس کم اورده بودم
وقتی رسیدم به اون بار...اوداساکو اونجا نبود
دازای-
یووو رینا چااان...تو اینج...
حرفشو قطع کردم و نفس نفس زنان بهش گفتم:آنیسا چان.....بچه ها..... زندگی اوداساکو..... همه....تو خطرههه
دازای که شوکه شده بود پرسید:ر...رینا چ..چان چی داری میگی؟
اروم بگو چی شده اوداساکو چیشده؟؟؟
بهش گفتم:دازای سان وقت نداریم
خلاصه بگم انیسا چان رفت سراغ بچه هاا
همونا که اوداساکو ازشون مراقبت میکرد...اوداساکو تو خطره......
لطفااا
دازای گفت:هه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ب..باید بریم پیش موری ساان
بعدش دستمو گرفت و عین سگ دوییدیم سمت مقر مافیا و اتاق موری سان...
دوس دالم نظرتو بدونم کاواایی
پارت بعدی 15 لایک پلییییز
۵.۷k
۱۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.