Part 22
Part 22
تهیونگ با دوستاش سوار ماشین شدن و حرکت کردن سمته خونه
تهیونگ راننده ماشین بود خیلی سریع این ماشین رو تویه اون بارون شدیدی که می بارید می روند
شوگا : تهیونگ کمی آروم تر ماشین رو برون
تهیونگ : اشکالی نداره
تهیونگ آنقدر ماشین رو سریع می روند که نفهمیدن می رسیدن
همه پیاده شدن و چترهاشون رو برداشتن همینکه وارده آپارتمان شدن تهیونگ با دیدن ات که بیرون آپارتمان زیربارون نشسته بود شکه شد
همه شکه وایستاده بودن
ات وقتی تهیونگ رو دید جلوش ایستاده از سره جاش بلند شد بغضش شکست و اشک هاش سرازیر شدن همینکه. قدمی به سمتشون برداشت چشماش سیاهی رفت و از حال رفت نزدیک بود بیافته زمین اما دستی دوره کمرش حلقه شد و مانع افتادنش شد
تهیونگ ات رو براید استایل بغل کرد نگاهی به صورته ات انداخت صورتش از سرمایه زیاد قرمز شده بود
شوگا اومد سمتشون و با عصبانیت گفت
شوگا : دیدی عاقبته کارتو
تهیونگ همونجوری که ات رو براید استایل بغل کرده بود رفت سمته ماشین و ات رو تویه ماشین گذاشت سوار ماشین شد و حرکت کرد سکته بیمارستان
شوگا و جیمین جونکوک سوار ماشین شدن و رفتن دنبالشون
____________________
تهیونگ با دوستانش جلوی دره اتاق بیمارستان که ات توش بود وایستاده بودن و منتظر خبر دکتر بودن
جونکوک : تهیونگ اون دقیقه زیر بارون خیس شدی برو خونه لباست رو عوض کن مریض میشی
تهیونگ : هروقت دکتر اومد میریم
جیمین : مریض میشی هیونگ
تهیونگ : گفتم هروقت دکتر بیاد میریم
شوگا : بزارید عاقبته کاری که کرده رو ببینه
تهیونگ : کاری اشتباهی نکردم که عاقبته شو ببینم
شوگا : اح فقط یه دفعه سره کاری که کردی وایستا
درعین حال که شوگا حرف میزد دکتر اومد
تهیونگ و بقیه با عجله رفتن سمته دکتر
تهیونگ : حالش چطوره چرا یهو از حال رفت
دکتر : اون
تهیونگ نزاشت دکتر حرف بزنه وسطه حرفش پرید
تهیونگ : یه چیزی بگید دکتر
دکتر : آقا کیم بزارید حرف بزنم حاله مریضه تون خوبه فقط بخاطره مدته زیادی که بیرون زیر بارون مونده دمای بدنشون اومده پایین ولی الان حالشون بلا به دور
دکتر رفت تهیونگ به دیوار تکیه داد و نفس عمیقی کشید
چشماشو بست و در فکر فرو رفت اما همون لحظه با حرف های شوگا چشماشو باز کرد
شوگا : به خواستت نرسیدی زندست .....
تهیونگ با دوستاش سوار ماشین شدن و حرکت کردن سمته خونه
تهیونگ راننده ماشین بود خیلی سریع این ماشین رو تویه اون بارون شدیدی که می بارید می روند
شوگا : تهیونگ کمی آروم تر ماشین رو برون
تهیونگ : اشکالی نداره
تهیونگ آنقدر ماشین رو سریع می روند که نفهمیدن می رسیدن
همه پیاده شدن و چترهاشون رو برداشتن همینکه وارده آپارتمان شدن تهیونگ با دیدن ات که بیرون آپارتمان زیربارون نشسته بود شکه شد
همه شکه وایستاده بودن
ات وقتی تهیونگ رو دید جلوش ایستاده از سره جاش بلند شد بغضش شکست و اشک هاش سرازیر شدن همینکه. قدمی به سمتشون برداشت چشماش سیاهی رفت و از حال رفت نزدیک بود بیافته زمین اما دستی دوره کمرش حلقه شد و مانع افتادنش شد
تهیونگ ات رو براید استایل بغل کرد نگاهی به صورته ات انداخت صورتش از سرمایه زیاد قرمز شده بود
شوگا اومد سمتشون و با عصبانیت گفت
شوگا : دیدی عاقبته کارتو
تهیونگ همونجوری که ات رو براید استایل بغل کرده بود رفت سمته ماشین و ات رو تویه ماشین گذاشت سوار ماشین شد و حرکت کرد سکته بیمارستان
شوگا و جیمین جونکوک سوار ماشین شدن و رفتن دنبالشون
____________________
تهیونگ با دوستانش جلوی دره اتاق بیمارستان که ات توش بود وایستاده بودن و منتظر خبر دکتر بودن
جونکوک : تهیونگ اون دقیقه زیر بارون خیس شدی برو خونه لباست رو عوض کن مریض میشی
تهیونگ : هروقت دکتر اومد میریم
جیمین : مریض میشی هیونگ
تهیونگ : گفتم هروقت دکتر بیاد میریم
شوگا : بزارید عاقبته کاری که کرده رو ببینه
تهیونگ : کاری اشتباهی نکردم که عاقبته شو ببینم
شوگا : اح فقط یه دفعه سره کاری که کردی وایستا
درعین حال که شوگا حرف میزد دکتر اومد
تهیونگ و بقیه با عجله رفتن سمته دکتر
تهیونگ : حالش چطوره چرا یهو از حال رفت
دکتر : اون
تهیونگ نزاشت دکتر حرف بزنه وسطه حرفش پرید
تهیونگ : یه چیزی بگید دکتر
دکتر : آقا کیم بزارید حرف بزنم حاله مریضه تون خوبه فقط بخاطره مدته زیادی که بیرون زیر بارون مونده دمای بدنشون اومده پایین ولی الان حالشون بلا به دور
دکتر رفت تهیونگ به دیوار تکیه داد و نفس عمیقی کشید
چشماشو بست و در فکر فرو رفت اما همون لحظه با حرف های شوگا چشماشو باز کرد
شوگا : به خواستت نرسیدی زندست .....
۴.۸k
۰۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.