jinus p30
بی جون روی زمین سرد افتاد ، نفس نفس میزد اما ذره ای این گرمای بدنش کم نمیشد مچ پاهاش از شدت ورزش به درد و سوزش افتاده بود اما دوباره بلند شد و سمت دستکش های بوکس رفت
نباید ضعیف باشه! باید تا آخر توان از جونش مایه بزاره
دستکش رو برداشت و خواست دست کنه که صدای مردونه ای از پشت حس کرد
" لایلا مگه نه هوم؟" jk
چرخید و با جئون که توی چهارچوب در با چشمایی پر از خشم بهش زل زده بود مواجه شد
نگاه سوالی بهش انداخت که جلو اومد و چرخی دورش زد
" دختر مظلومی که کارش گول زدن پلیساس، خوب در رفتی پارک ات اما من پیدات کردم !" jk
" در مورد چی حرف میزنین؟" a,t
پوزخند صدا داری زد و سینه به سینه اش ایستاد
" اینجا فقط منم و تو ، پس نقش بازی کردنت رو کنار بزار دخترهی زبون باز " jk
برگشت و خواست به تمرین ادامه بده که حرفاش مانع شد
" اون مردا رو چیکار کردی؟" jk
پوزخند گوشه لبش نشست و مشت های آرومش رو به سفت شروع شد
" من نمیدونم داری درباره چی حرف میزنی !" a,t
" تا کی میخوای مخفیش کنی؟ من و احمق میبینی که فکر میکنی میتونی بازیم بدی " jk
با همون لبخند پر از تمسخرآمیزش برگشت
" مدرک داری ؟ ثابت کن !" a,t
" دختری که ۲۴ ساعت بوش زیر بینی من بوده نمیتونه از دست من در بره " jk
اخماش شدید تر شد و لب زد
" برای چی اینکارو کردی؟ هویت جعلی واسه چیه؟" jk
حوله رو روی صورتش کشید و سمت در خروجی رفت که با حرفی که زد انبار باروت آتیش گرفت !
" میفهمی چه غلطی کردی؟ بخاطر توئه بی همه چیز که معلوم نیست مادر و پدرش کیه شغلم و زندگیم به فنا رفت " jk
تموم شد...آتیش زد به خودش و اون دختر !
برگشت و با خشم سیلی محکمی زیر صورتش زد و یقه لباسش رو محکم گرفت و سمت خودش کشید
نباید ضعیف باشه! باید تا آخر توان از جونش مایه بزاره
دستکش رو برداشت و خواست دست کنه که صدای مردونه ای از پشت حس کرد
" لایلا مگه نه هوم؟" jk
چرخید و با جئون که توی چهارچوب در با چشمایی پر از خشم بهش زل زده بود مواجه شد
نگاه سوالی بهش انداخت که جلو اومد و چرخی دورش زد
" دختر مظلومی که کارش گول زدن پلیساس، خوب در رفتی پارک ات اما من پیدات کردم !" jk
" در مورد چی حرف میزنین؟" a,t
پوزخند صدا داری زد و سینه به سینه اش ایستاد
" اینجا فقط منم و تو ، پس نقش بازی کردنت رو کنار بزار دخترهی زبون باز " jk
برگشت و خواست به تمرین ادامه بده که حرفاش مانع شد
" اون مردا رو چیکار کردی؟" jk
پوزخند گوشه لبش نشست و مشت های آرومش رو به سفت شروع شد
" من نمیدونم داری درباره چی حرف میزنی !" a,t
" تا کی میخوای مخفیش کنی؟ من و احمق میبینی که فکر میکنی میتونی بازیم بدی " jk
با همون لبخند پر از تمسخرآمیزش برگشت
" مدرک داری ؟ ثابت کن !" a,t
" دختری که ۲۴ ساعت بوش زیر بینی من بوده نمیتونه از دست من در بره " jk
اخماش شدید تر شد و لب زد
" برای چی اینکارو کردی؟ هویت جعلی واسه چیه؟" jk
حوله رو روی صورتش کشید و سمت در خروجی رفت که با حرفی که زد انبار باروت آتیش گرفت !
" میفهمی چه غلطی کردی؟ بخاطر توئه بی همه چیز که معلوم نیست مادر و پدرش کیه شغلم و زندگیم به فنا رفت " jk
تموم شد...آتیش زد به خودش و اون دختر !
برگشت و با خشم سیلی محکمی زیر صورتش زد و یقه لباسش رو محکم گرفت و سمت خودش کشید
۳۳.۳k
۰۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.