وانشات کوک زندگی شیرین پارت ۱💜 در خواستی
از زبان
ات:
الآن ۳ سال با کوکی ازدواج کردم ولی هنوز سختمه واقعا نمی تونم من از اون دسته دخترا نیستم
که همش بغل یک پسر باشه قشنگ دست بده وقتی خونه پدرم بودم وقتی پدرم بغلم می کرد
یک جوری بودم دوست داشتم ولی سخت بود💔برام
کوکی منو دوست داشت چون همیشه مواظب رفتارم با آقایونم و همیشه خی
تازگیا یک جوری با من ، من کوک بوس نکردم🙄 کلا همون روز عروسی کشیک گفت
اونم مردم خجالت کشیدم بدنم مور مور شد
حتی جدا می خوابیم😪😪 جلوشم لباس باز آرایش پر رنگ نکردم
یک دفعه داشتم آشپزی میکردم کوک اومد بغلم کنه من جاخالی دادم رفت تو یخچال🙄🙄
کوک عاشق بچه ها است. امروز با کوک رفتیم سفر
کوک: هی ات
کوک: ات ، ات، اتتتت
ات:هان یعنی بله ببخشید حواسم نبود
کوک: چرا هنوز ادبی حرف میزنی؟
کوک: ات ۳ سال ازدواج کردیم ولی تو هنوز عادت نکردی
ات: منظورت چیه عادت نکردم؟
کوک: یعنی نمی دونی واقعا
ات: خوب چیو؟
کوک: نمی دونی که اصلا من و تو مثل زن و شوهر نیستیم کاغذی هستیم ولی تازه عادت کردی بگی کوک ، اونم که همه میگن تقریبا
تو حتی کنارم نمی خوابی ، بغلم نمی کنی ، بوسم نمی کنی ، حرف دلت نمیگی ، خرید بریم چی بشه، از من نمی خوای موهات بافم ، نمی خوای آرایشت کنم ، نمی خوای و... هزارتا چیز دیگه
ات: خیلی ببخشید منظورتون هزارتا غلط دیگه است
کوک: اره اصلا هرجور می خوای فکر کن
ات: چرا با یک دختری که اینطوری راحته ازدواج نکردی هان؟
کوک: چی میگی
ات: خوب می دونی چی میگم می رفتی با یک دختر راحت ازدواج میکردی نه من
ات: اصلا می دونی چیه تو عاشقم نیستی فقط هوس بودم( یک دفعه صورتم سوخت
فهمیدم کوک منو زد 💔)
کوک:( نفهمیدم چی شد ات زدم )
ات : از همه مردا بدم میاد به خاطر این کاراشون میگن دوست دارین 😭😭بد می زنن
ات،( سریع از ماشین خارج شدم چون تو شهر بودیم خیالم راحت بود)
کوک: ات صبر کن هی ات
کوک: شت( پشت چراغ بودم ماشینا بوق میزدن اتم رفت)
ات:( داشت بارون میومد انگار آسمونم مثل من دلش گرفته بود 💔💔 من یک خونه مجردی داشتم از قبل تصمیم گرفتم برم اونجا نمی خواستم خانوادم بفهمن هیچی)
کوک:( رفتم خونه متامن بودم ات اونجاست چون دختری نیست بره پیش خانوادش ولی رفتم
خونه نبود هرچی زنگ میزدم به موبایلش جواب نمی داد خیلی نگران بودم رفتم تو تختش فقط گریه میکردم😭😭😭😭)
صبح
ات:( نفهمیدم چی شد دیشب انقدر حالم بد بود خوابم برد تو خونه مجردیم😪😪
موبایل نگاه کردم کلی تماس از کوک داشتم و پیام)
پیام
کوک: ات من غلط کردم
کوک: ترخدا برگرد
کوک: کجایی نگرانتم
کوک: اشتباه کردم😭😭😭😭
از زبان ات
۳ روزی گذشت بود همش از کوک پیام و تماس بی پاسخ داشتم
خیلی فکر کردم راست می گفت کوک هم خودم آزار دیدم هم کوک تصمیم گرفتم که از هم ....
ات:
الآن ۳ سال با کوکی ازدواج کردم ولی هنوز سختمه واقعا نمی تونم من از اون دسته دخترا نیستم
که همش بغل یک پسر باشه قشنگ دست بده وقتی خونه پدرم بودم وقتی پدرم بغلم می کرد
یک جوری بودم دوست داشتم ولی سخت بود💔برام
کوکی منو دوست داشت چون همیشه مواظب رفتارم با آقایونم و همیشه خی
تازگیا یک جوری با من ، من کوک بوس نکردم🙄 کلا همون روز عروسی کشیک گفت
اونم مردم خجالت کشیدم بدنم مور مور شد
حتی جدا می خوابیم😪😪 جلوشم لباس باز آرایش پر رنگ نکردم
یک دفعه داشتم آشپزی میکردم کوک اومد بغلم کنه من جاخالی دادم رفت تو یخچال🙄🙄
کوک عاشق بچه ها است. امروز با کوک رفتیم سفر
کوک: هی ات
کوک: ات ، ات، اتتتت
ات:هان یعنی بله ببخشید حواسم نبود
کوک: چرا هنوز ادبی حرف میزنی؟
کوک: ات ۳ سال ازدواج کردیم ولی تو هنوز عادت نکردی
ات: منظورت چیه عادت نکردم؟
کوک: یعنی نمی دونی واقعا
ات: خوب چیو؟
کوک: نمی دونی که اصلا من و تو مثل زن و شوهر نیستیم کاغذی هستیم ولی تازه عادت کردی بگی کوک ، اونم که همه میگن تقریبا
تو حتی کنارم نمی خوابی ، بغلم نمی کنی ، بوسم نمی کنی ، حرف دلت نمیگی ، خرید بریم چی بشه، از من نمی خوای موهات بافم ، نمی خوای آرایشت کنم ، نمی خوای و... هزارتا چیز دیگه
ات: خیلی ببخشید منظورتون هزارتا غلط دیگه است
کوک: اره اصلا هرجور می خوای فکر کن
ات: چرا با یک دختری که اینطوری راحته ازدواج نکردی هان؟
کوک: چی میگی
ات: خوب می دونی چی میگم می رفتی با یک دختر راحت ازدواج میکردی نه من
ات: اصلا می دونی چیه تو عاشقم نیستی فقط هوس بودم( یک دفعه صورتم سوخت
فهمیدم کوک منو زد 💔)
کوک:( نفهمیدم چی شد ات زدم )
ات : از همه مردا بدم میاد به خاطر این کاراشون میگن دوست دارین 😭😭بد می زنن
ات،( سریع از ماشین خارج شدم چون تو شهر بودیم خیالم راحت بود)
کوک: ات صبر کن هی ات
کوک: شت( پشت چراغ بودم ماشینا بوق میزدن اتم رفت)
ات:( داشت بارون میومد انگار آسمونم مثل من دلش گرفته بود 💔💔 من یک خونه مجردی داشتم از قبل تصمیم گرفتم برم اونجا نمی خواستم خانوادم بفهمن هیچی)
کوک:( رفتم خونه متامن بودم ات اونجاست چون دختری نیست بره پیش خانوادش ولی رفتم
خونه نبود هرچی زنگ میزدم به موبایلش جواب نمی داد خیلی نگران بودم رفتم تو تختش فقط گریه میکردم😭😭😭😭)
صبح
ات:( نفهمیدم چی شد دیشب انقدر حالم بد بود خوابم برد تو خونه مجردیم😪😪
موبایل نگاه کردم کلی تماس از کوک داشتم و پیام)
پیام
کوک: ات من غلط کردم
کوک: ترخدا برگرد
کوک: کجایی نگرانتم
کوک: اشتباه کردم😭😭😭😭
از زبان ات
۳ روزی گذشت بود همش از کوک پیام و تماس بی پاسخ داشتم
خیلی فکر کردم راست می گفت کوک هم خودم آزار دیدم هم کوک تصمیم گرفتم که از هم ....
۵۶.۳k
۲۶ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.