فیک عشق قدیمی
فیک عشق قدیمی
پارت ¹⁴
ویو تهیونگ
شیفت شب بودم و تا صبح تو اتاق عمل بودم از خستگی نا نداشتم بزور نشستم پشت فرمون و سمت خونه حرکت کردم، وسط راه بودم، عه اون یوناعه و.ولی اون پسره کیه کنارش، چ.چرا دستشو گرفته خون جلو چشامو گرفت و دیگه نفهمیدم دارم چیکار میکنم سریع از ماشین پیاده شدم و سمتش حمله ور شدم
تهیونگ: تو کیییی هاااا "داد"
تام: دوستپسرم مشکلی دارییی
تهیونگ: اره مشکل دارمممم "داد"
و گرفتمش زیر بار کتک
اصن نفهمیدم که دیدم کل صورت و دستامون پر از خونه، نمیتونستم عصبانیتمو کنترل کنم که یه زنه اومد سمتمون و جدامون کرد تا برگشت سمتم با دیدن چهرش انگار قلبم متوقف شد از زدن
ویو ات
با دیدن چهرهی اون مرد بغضی گلوم رو چنگ زد ا.اون ت.تهیونگ بوددد، روی صورتش قفل شده بودم چقد عوض شده بود چقد خوشگل تر شده بود
تهیونگ: ا.ات "لکنت و بغض"
اشکام همینجوری روی صورتم لیز میخورد
تام: م.مامان خوبی چیشده
ات: ت.تام بیا بریم "اروم و اشک"
خواستم سریع تر فقط برم که دستم توسط تهیونگ گرفته شد
تهیونگ: اتتت "اشک"
ات: ولم کننن "صدای ضعیف"
تام که متوجه حال من شده بود سریع دستمو گرفت و بردم خونه، تا اون موقع یه کلمه حرفم نزدم یعنی نمیتونستم بزنم به خودم اومدم دیدم تام داره صدام میکنه
تام: مامان چیشدهه
ات: ت.تام بشین صورتتو پانسمان کنم
تام: مامان نمیگی چیشده
ات: بشین میگممم
رفتم جعبهی پانسمان رو آوردم و جلوش نشستم
ات: ببینم صورتتو اوففف چیکار کردی
تام: اخخ
ات: چیشد که دعوا شروع شد؟
تام: با یونا آخ د.داشتیم میرفتیم کافه که پدرش تا منو دید
وسط حرفش پریدم
ات: پدرش؟؟؟
تام: اره اون پدرش بود، پدر یونا
ات: تو تو میدونی عاشق دختر کی شدی
تام: ک.کی؟
ات: اوفففف خدایا چیکار کنم حالا
تام: مامان مگه اون مرد کیه
ات: ت.تو نمیدونی اون مرد کیه
تام: نه
ات: اون.....
(عکس لباس ته)
(عکس ماشین ته)
(عکس خونه ته و یونا)
لایک و کامنت یادتون نره کیوتا
_________________________________
پارت ¹⁴
ویو تهیونگ
شیفت شب بودم و تا صبح تو اتاق عمل بودم از خستگی نا نداشتم بزور نشستم پشت فرمون و سمت خونه حرکت کردم، وسط راه بودم، عه اون یوناعه و.ولی اون پسره کیه کنارش، چ.چرا دستشو گرفته خون جلو چشامو گرفت و دیگه نفهمیدم دارم چیکار میکنم سریع از ماشین پیاده شدم و سمتش حمله ور شدم
تهیونگ: تو کیییی هاااا "داد"
تام: دوستپسرم مشکلی دارییی
تهیونگ: اره مشکل دارمممم "داد"
و گرفتمش زیر بار کتک
اصن نفهمیدم که دیدم کل صورت و دستامون پر از خونه، نمیتونستم عصبانیتمو کنترل کنم که یه زنه اومد سمتمون و جدامون کرد تا برگشت سمتم با دیدن چهرش انگار قلبم متوقف شد از زدن
ویو ات
با دیدن چهرهی اون مرد بغضی گلوم رو چنگ زد ا.اون ت.تهیونگ بوددد، روی صورتش قفل شده بودم چقد عوض شده بود چقد خوشگل تر شده بود
تهیونگ: ا.ات "لکنت و بغض"
اشکام همینجوری روی صورتم لیز میخورد
تام: م.مامان خوبی چیشده
ات: ت.تام بیا بریم "اروم و اشک"
خواستم سریع تر فقط برم که دستم توسط تهیونگ گرفته شد
تهیونگ: اتتت "اشک"
ات: ولم کننن "صدای ضعیف"
تام که متوجه حال من شده بود سریع دستمو گرفت و بردم خونه، تا اون موقع یه کلمه حرفم نزدم یعنی نمیتونستم بزنم به خودم اومدم دیدم تام داره صدام میکنه
تام: مامان چیشدهه
ات: ت.تام بشین صورتتو پانسمان کنم
تام: مامان نمیگی چیشده
ات: بشین میگممم
رفتم جعبهی پانسمان رو آوردم و جلوش نشستم
ات: ببینم صورتتو اوففف چیکار کردی
تام: اخخ
ات: چیشد که دعوا شروع شد؟
تام: با یونا آخ د.داشتیم میرفتیم کافه که پدرش تا منو دید
وسط حرفش پریدم
ات: پدرش؟؟؟
تام: اره اون پدرش بود، پدر یونا
ات: تو تو میدونی عاشق دختر کی شدی
تام: ک.کی؟
ات: اوفففف خدایا چیکار کنم حالا
تام: مامان مگه اون مرد کیه
ات: ت.تو نمیدونی اون مرد کیه
تام: نه
ات: اون.....
(عکس لباس ته)
(عکس ماشین ته)
(عکس خونه ته و یونا)
لایک و کامنت یادتون نره کیوتا
_________________________________
۴.۶k
۲۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.