رویای اشنا part 49
ویو تهیونگ
شوگا توی ون نشست و جونگ کوک و جونگ هوان هم داشتن اماده میشدن تا برن توی عمارت چون شب بود عمارت خلوت بود و چراغ ها هم اکثرا خاموش بودن و این کار مارو اسون تر میکرد. جونگ کوک و شوگا داشتن با چان یوول هماهنگ میکردن.
٪جونگ هوان
+بله
٪یه لحضه بیا
+باشه
با جانگ هوان رفتیم پشت ون تا کسی صدامو نشنوه.
٪راستش یه چند وقته که میخواستم اینو بهت بگم چون میترسم که واسه فهمیدنش دیر بشه.
+چیو(تعجب)
٪اینکه جونگ کوک عاشقته
+هه هه شوخی میکنی دیگه(شُکه)
٪نه شوخی نمیکنم اون تقریبا خیلی وقته عاشقته و میخواد بهت بگه ولی اتفاقایی میوفته که نمیتونه.
+راستش منم عاشقشم
٪چی؟! واقعا
+اره
٪پس چه بهتر بهش نگو که من بهت گفتم. میدونی اینو زودتر از خودش بهت گفتم چون اون فکر میکرد تو اونو دوست نداری و من دیدم که خیلی از این عشق ها بوده که به خاطر این شَک نابود شده. توهم بعد ماموریت سعی کن بهش بگی.
+ممنونم تهیونگ اگه تو اینو نگفته بودی من و جونگ کوک حالا حالا ها به هم اعتراف نمیکردیم.
٪خواهش میکنم
_جونگ هوانننن
٪خب بهتره بریم
+اوک، بلههه اومدمم
ویو هوان
وقتی تهیونگ اینو گفت خیلی خوشحال شدم. با ذوق رفتم پیش جونگ کوک.
_خب کیونگ و تهیونگ اول میرن و بعد ما میریم.
تهیونگ با کیونگ رفتن و پشت چند تا درخت و با تک تیر انداز هاشون دراز کشیدن روی زمین تا دیده نشن.
_خب پشت سر من بیا
+باش
جونگ کوک اروم از بین درخت ها رفت سمت عمارت، وقتی به عمارت نزدیک شد پشت یه درخت نشست، منم همینکارو کردم.
_شوگا وضعیت چجوریه؟
☆یه لحضه، یونجی تونستی دوربین های جلوی در رو هک کنی؟
*اره، دوتا نگهبان جلو در هستن و تقریبا ده تا هم توی حیاط.
_ده تا؟ مگه خودش هم توی عمارته که این همه نگهبان گذاشته
*یه ماشین توی حیاط هست، فکر کنم اونم هست.
÷جونگ کوک
_بله کیونگ
÷حواست به هوان باشه چون اگه جانگ وو باشه حتما سوهی و چان هم همراش هستن.
_مگه میشه حواسم بهش نباشه.
÷خب خوبه
+من یه فکری دارم، ولی ریسک بالایی داره
_چی؟
+اینکه چراغ های حیاط رو خاموش کنیم. ولی چجوریش رو نمیدونم
☆این کار خودمه.
*واقعا مگه میشه
... ٪
ادامه پارت بعد❤
شرطا: سه تا لایک و پنج تا کامنت❤💐
شوگا توی ون نشست و جونگ کوک و جونگ هوان هم داشتن اماده میشدن تا برن توی عمارت چون شب بود عمارت خلوت بود و چراغ ها هم اکثرا خاموش بودن و این کار مارو اسون تر میکرد. جونگ کوک و شوگا داشتن با چان یوول هماهنگ میکردن.
٪جونگ هوان
+بله
٪یه لحضه بیا
+باشه
با جانگ هوان رفتیم پشت ون تا کسی صدامو نشنوه.
٪راستش یه چند وقته که میخواستم اینو بهت بگم چون میترسم که واسه فهمیدنش دیر بشه.
+چیو(تعجب)
٪اینکه جونگ کوک عاشقته
+هه هه شوخی میکنی دیگه(شُکه)
٪نه شوخی نمیکنم اون تقریبا خیلی وقته عاشقته و میخواد بهت بگه ولی اتفاقایی میوفته که نمیتونه.
+راستش منم عاشقشم
٪چی؟! واقعا
+اره
٪پس چه بهتر بهش نگو که من بهت گفتم. میدونی اینو زودتر از خودش بهت گفتم چون اون فکر میکرد تو اونو دوست نداری و من دیدم که خیلی از این عشق ها بوده که به خاطر این شَک نابود شده. توهم بعد ماموریت سعی کن بهش بگی.
+ممنونم تهیونگ اگه تو اینو نگفته بودی من و جونگ کوک حالا حالا ها به هم اعتراف نمیکردیم.
٪خواهش میکنم
_جونگ هوانننن
٪خب بهتره بریم
+اوک، بلههه اومدمم
ویو هوان
وقتی تهیونگ اینو گفت خیلی خوشحال شدم. با ذوق رفتم پیش جونگ کوک.
_خب کیونگ و تهیونگ اول میرن و بعد ما میریم.
تهیونگ با کیونگ رفتن و پشت چند تا درخت و با تک تیر انداز هاشون دراز کشیدن روی زمین تا دیده نشن.
_خب پشت سر من بیا
+باش
جونگ کوک اروم از بین درخت ها رفت سمت عمارت، وقتی به عمارت نزدیک شد پشت یه درخت نشست، منم همینکارو کردم.
_شوگا وضعیت چجوریه؟
☆یه لحضه، یونجی تونستی دوربین های جلوی در رو هک کنی؟
*اره، دوتا نگهبان جلو در هستن و تقریبا ده تا هم توی حیاط.
_ده تا؟ مگه خودش هم توی عمارته که این همه نگهبان گذاشته
*یه ماشین توی حیاط هست، فکر کنم اونم هست.
÷جونگ کوک
_بله کیونگ
÷حواست به هوان باشه چون اگه جانگ وو باشه حتما سوهی و چان هم همراش هستن.
_مگه میشه حواسم بهش نباشه.
÷خب خوبه
+من یه فکری دارم، ولی ریسک بالایی داره
_چی؟
+اینکه چراغ های حیاط رو خاموش کنیم. ولی چجوریش رو نمیدونم
☆این کار خودمه.
*واقعا مگه میشه
... ٪
ادامه پارت بعد❤
شرطا: سه تا لایک و پنج تا کامنت❤💐
۳.۲k
۲۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.