مافیا گرل وحشی🖤
مافیاگرلوحشی🖤
نازنین: بعد رفتنت اومدن پیش ما و گفتن مردید جنازه ای نبود شبا خوابم نمیبرد ولی همش با عکست دعوا می افتادم و میگفتم دیدی گفتم میکشنت جیمین خیلی آرومم میکرد ولی فایده نداشت چند ماه بعدش جیمینرو تهدید کردن که اگه نزاره کنار و خانواده دار نشه میکشنش برای همین باهم ازدواج کردیم و بعد چهار ماه حامله شدم وقتی بچه ها به دنیا اومدن اسمشون رو ا/ت و کوکگذاشتم به یاد شما شما چی؟؟
ا/ت: ما بعد افتادن پایین الکس و آجوما و جیسو ماروپیدا کردن همین سه نفر ماروتویخونشون راه دادن و زندگی داشتیم ولی فراموشیگرفتیم همین چند دقیقه پیش همچی یادمون اومد
جیمین: دلم خیلی براتون تنگ شد
کوک: اااا منم بگم من یک هفته قبل اینکه غیب بشیم به ا/ت گفتم دوسش دارم و دقیقا پارسالدوباره بهش گفتم ولی منتظر بودیم حافظمون برگرده
جیمین: اووووووه بزنید بریم پس به بقیه بگیم
ا/ت: بعد برگشتن به شهر گروهم رو دیدم تمام سهام رو داشتم ولیگروه رو دیگه نه میخوام زندگی راحت داشته باشم شوگا و آنا
تهیونگو لویی باهم ازدواج کردن پارسال تعجب میکنم این وحشیا چطور رام شدن
کوک: بعد از سه ماه و تمام کار ها باهم ازدواج کردیم ازحرص جیمین ونازنین بچه ای ک ا/ت به دنیا اورد رو اسمش رو نازنین و جیمین گذاشتیم ولی فرق اینه شاید نازنین ما عاشقجونگکوک اینا بشه با وجود کوچیکتر بودن جیمین ما ولی ا/ت شاید عاشقش باشه😂👸🏻
ا/ت: این بود داستان من دختر وحشی ک از تمام مردها بدش می اومد بعد از برگشت رفت ب خونه خودمون همه کلی معذرت خواهی کردن و مرد سالاری از بین رفت
فصلدوم پارت آخر🖤👸🏻
نازنین: بعد رفتنت اومدن پیش ما و گفتن مردید جنازه ای نبود شبا خوابم نمیبرد ولی همش با عکست دعوا می افتادم و میگفتم دیدی گفتم میکشنت جیمین خیلی آرومم میکرد ولی فایده نداشت چند ماه بعدش جیمینرو تهدید کردن که اگه نزاره کنار و خانواده دار نشه میکشنش برای همین باهم ازدواج کردیم و بعد چهار ماه حامله شدم وقتی بچه ها به دنیا اومدن اسمشون رو ا/ت و کوکگذاشتم به یاد شما شما چی؟؟
ا/ت: ما بعد افتادن پایین الکس و آجوما و جیسو ماروپیدا کردن همین سه نفر ماروتویخونشون راه دادن و زندگی داشتیم ولی فراموشیگرفتیم همین چند دقیقه پیش همچی یادمون اومد
جیمین: دلم خیلی براتون تنگ شد
کوک: اااا منم بگم من یک هفته قبل اینکه غیب بشیم به ا/ت گفتم دوسش دارم و دقیقا پارسالدوباره بهش گفتم ولی منتظر بودیم حافظمون برگرده
جیمین: اووووووه بزنید بریم پس به بقیه بگیم
ا/ت: بعد برگشتن به شهر گروهم رو دیدم تمام سهام رو داشتم ولیگروه رو دیگه نه میخوام زندگی راحت داشته باشم شوگا و آنا
تهیونگو لویی باهم ازدواج کردن پارسال تعجب میکنم این وحشیا چطور رام شدن
کوک: بعد از سه ماه و تمام کار ها باهم ازدواج کردیم ازحرص جیمین ونازنین بچه ای ک ا/ت به دنیا اورد رو اسمش رو نازنین و جیمین گذاشتیم ولی فرق اینه شاید نازنین ما عاشقجونگکوک اینا بشه با وجود کوچیکتر بودن جیمین ما ولی ا/ت شاید عاشقش باشه😂👸🏻
ا/ت: این بود داستان من دختر وحشی ک از تمام مردها بدش می اومد بعد از برگشت رفت ب خونه خودمون همه کلی معذرت خواهی کردن و مرد سالاری از بین رفت
فصلدوم پارت آخر🖤👸🏻
۲۱.۷k
۰۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.