مدرسه پولدارا پارت شانزدهم
☆The school of the rich☆
part¹⁶
یکی اومد و تا خواست زدشون اون.. ا/ن بود خیلی عجیب بود... از کجا آنقدر زورش زیاد شده و لباسای مشکی میپوشه؟...
ا/ن: بلند شو بریم الان پلیسا سر میریزن ات: باشه
ات ویو: رفتاراش داشت عجیب تر میشد... ولی چرا داشت منو میبرد خونه ی جیمین؟
ات: چیکار میکنی ا/ن: ارباب کسی رو که خواستین براتون اوردم ات: تو چت شده جیمین: فهمیدم... کوک بیا ا/ن رو ببر کوک: چشم ات: چرا ا/ن پیشه توعه؟ جیمین: اون برای من کار میکنه و خودش هم خواسته
^چند ساعت پیش^
ویو جیمین: وقتی ات رفت ناراحت شدم... ولی بیخیال شدم و رفتم یک شیر با یک بيسکوئيت خریدم و اومدم ... که دوسته ات دم در بود
ا/ن: بخدا کار واجب دارم مرد: نه شما نمیتونین داخل بشین ارباب نیستن جیمین: اشکال نداره بزار بیاد .... خب بشین ا/ن: باشه جیمین: چیشده ا/ن: نگران اتم میخوام از تنهایی در بیاد ... آخه تاحالا دوست پسر نداشته جیمین: برو سر اصل مطلب ا/ن: میخوام یک کاری بکنم که تو دوست پسره ات بشی... میخواستم ببینم خودتم موافقی؟ جیمین: اون دیگه مال من نمیشه ا/ن: آخه من کلی نقشه واسش دارم جیمین: باشه بگو
^زمان حال^
ات: ا/ن؟؟ اونم برای تو؟... شوخی نکن
ویو جیمین: محو چشماش شده بودم... دستشو گرفتم و دستشو روی سینم گذاشتم... دستاش میلرزید
جیمین: نترس کاری ندارم باهات فقط دلم تورو میخواد ات: چرا دلت منو میخواد این همه دختر جیمین: آخه هیچکس تاحالا دله منو بدست نیاورده بود ات: پس لیا چی جیمین: اون؟ هه یک هرزه رو آدم حساب میکنه ... ات من عاشقت شدم تو تنها کسی بودی که من بی نهایت دلم براش شبانه روز تنگ میشه... بیا باهم باشیم ات:... (چیزی نمیگه) جیمین:(ات رو بغل میکنه و به صورتش نزدیک میشه) امشب دارم برات ات: نه اونطوری هرگز باهات نمیام جیمین: تولوخدا ات: میخواما ولی....
گفتم فیک و زود تموم کنم و زود میزارم سرم غر نزنید😂💜
part¹⁶
یکی اومد و تا خواست زدشون اون.. ا/ن بود خیلی عجیب بود... از کجا آنقدر زورش زیاد شده و لباسای مشکی میپوشه؟...
ا/ن: بلند شو بریم الان پلیسا سر میریزن ات: باشه
ات ویو: رفتاراش داشت عجیب تر میشد... ولی چرا داشت منو میبرد خونه ی جیمین؟
ات: چیکار میکنی ا/ن: ارباب کسی رو که خواستین براتون اوردم ات: تو چت شده جیمین: فهمیدم... کوک بیا ا/ن رو ببر کوک: چشم ات: چرا ا/ن پیشه توعه؟ جیمین: اون برای من کار میکنه و خودش هم خواسته
^چند ساعت پیش^
ویو جیمین: وقتی ات رفت ناراحت شدم... ولی بیخیال شدم و رفتم یک شیر با یک بيسکوئيت خریدم و اومدم ... که دوسته ات دم در بود
ا/ن: بخدا کار واجب دارم مرد: نه شما نمیتونین داخل بشین ارباب نیستن جیمین: اشکال نداره بزار بیاد .... خب بشین ا/ن: باشه جیمین: چیشده ا/ن: نگران اتم میخوام از تنهایی در بیاد ... آخه تاحالا دوست پسر نداشته جیمین: برو سر اصل مطلب ا/ن: میخوام یک کاری بکنم که تو دوست پسره ات بشی... میخواستم ببینم خودتم موافقی؟ جیمین: اون دیگه مال من نمیشه ا/ن: آخه من کلی نقشه واسش دارم جیمین: باشه بگو
^زمان حال^
ات: ا/ن؟؟ اونم برای تو؟... شوخی نکن
ویو جیمین: محو چشماش شده بودم... دستشو گرفتم و دستشو روی سینم گذاشتم... دستاش میلرزید
جیمین: نترس کاری ندارم باهات فقط دلم تورو میخواد ات: چرا دلت منو میخواد این همه دختر جیمین: آخه هیچکس تاحالا دله منو بدست نیاورده بود ات: پس لیا چی جیمین: اون؟ هه یک هرزه رو آدم حساب میکنه ... ات من عاشقت شدم تو تنها کسی بودی که من بی نهایت دلم براش شبانه روز تنگ میشه... بیا باهم باشیم ات:... (چیزی نمیگه) جیمین:(ات رو بغل میکنه و به صورتش نزدیک میشه) امشب دارم برات ات: نه اونطوری هرگز باهات نمیام جیمین: تولوخدا ات: میخواما ولی....
گفتم فیک و زود تموم کنم و زود میزارم سرم غر نزنید😂💜
۵۹۱
۰۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.