چندپارتی تهیونگ پارت ۲
_______________
&چیکار کنم
+جواب بده
&خو آیکو بهش چی بگم اگه گفت کجاییم
+بگو داریم میچرخیم یه چی بگو
&باشه
*جواب داد*
&الو سلام
_........
& با تهیونگ بیرونیم
_.........
&هیچ داریم میگردیم
_...............
&باشه چیزی دیگه ای نمیخوایی؟
_.......
&باشع بای
*بیب بیب بیب*
+چی گفت
&خرس میخواست از اون بزرگ ها
+اینو بزاریم جزو کادوی تولدش؟
&باشه
+جیمین نظرت درباره ی این چیه؟(اشاره به یه لباس)
&خوشگله
دیگه با جیمین رفتیم اون لباس هم خریدیم و تمام وسیله ها رو پیش جیمین گذاشتم و رفتم خونه ساعت ۹ بود
_تهیونگییییییی*رفت بغلش*
+جانم عشقم
_دلم برات تنگ شده بود
+منم
_چیزی با خودت نیاوردی؟
+نوچ چطور؟
_به جیمینی مثلا گفتم واسم یه چیزی بخره انگار نه انگار
+*خنده* شاید میخواد خودش بهت بده
_شاید .....گشنت نیست؟
+اتفاقا چرا
_برو لباساتو عوض کن ببین چی درست کردم
+باشه (پیشونیش رو بوسید)
رفتم بالا لباسهام رو عوض کردم و نشستیم غذا خوردیم و بعدش به بچه ها زنگ زدم و واسه فردا دعوتشون کردم جمع خودمونی بود بعد از اون یه فیلم گذاشتیم و خوابیدیم
ویو ا/ت
وقتی تهیونگی گفت میخواد با جیمین بره بیرون و منو نبردن نمیدونم چرا خیلی ناراحت شدم ولی قرار شد فردا بریم بیرون
دیگه تهیونگ رفت منم رفتم تو گوشی بعد چندمین ساعت ۷ بلند شدم و رفتم واسه تهیونگی غذا درست کردم و میز رو چیدم ساعت ۹ بود که صدای در اومد و تهیونگ اومد
*پرش زمانی به فردا ساعت ۸ صبح*
&چیکار کنم
+جواب بده
&خو آیکو بهش چی بگم اگه گفت کجاییم
+بگو داریم میچرخیم یه چی بگو
&باشه
*جواب داد*
&الو سلام
_........
& با تهیونگ بیرونیم
_.........
&هیچ داریم میگردیم
_...............
&باشه چیزی دیگه ای نمیخوایی؟
_.......
&باشع بای
*بیب بیب بیب*
+چی گفت
&خرس میخواست از اون بزرگ ها
+اینو بزاریم جزو کادوی تولدش؟
&باشه
+جیمین نظرت درباره ی این چیه؟(اشاره به یه لباس)
&خوشگله
دیگه با جیمین رفتیم اون لباس هم خریدیم و تمام وسیله ها رو پیش جیمین گذاشتم و رفتم خونه ساعت ۹ بود
_تهیونگییییییی*رفت بغلش*
+جانم عشقم
_دلم برات تنگ شده بود
+منم
_چیزی با خودت نیاوردی؟
+نوچ چطور؟
_به جیمینی مثلا گفتم واسم یه چیزی بخره انگار نه انگار
+*خنده* شاید میخواد خودش بهت بده
_شاید .....گشنت نیست؟
+اتفاقا چرا
_برو لباساتو عوض کن ببین چی درست کردم
+باشه (پیشونیش رو بوسید)
رفتم بالا لباسهام رو عوض کردم و نشستیم غذا خوردیم و بعدش به بچه ها زنگ زدم و واسه فردا دعوتشون کردم جمع خودمونی بود بعد از اون یه فیلم گذاشتیم و خوابیدیم
ویو ا/ت
وقتی تهیونگی گفت میخواد با جیمین بره بیرون و منو نبردن نمیدونم چرا خیلی ناراحت شدم ولی قرار شد فردا بریم بیرون
دیگه تهیونگ رفت منم رفتم تو گوشی بعد چندمین ساعت ۷ بلند شدم و رفتم واسه تهیونگی غذا درست کردم و میز رو چیدم ساعت ۹ بود که صدای در اومد و تهیونگ اومد
*پرش زمانی به فردا ساعت ۸ صبح*
۸.۵k
۰۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.