تک پارتی درخواستی از سوبین
تک پارتی درخواستی از سوبین
وقتی ناراحتی
..
ویو سوبین امروز سریع میخوام برم خونه پیشه ات ولی هی با رئیس بحثم میشه مرخصی بهم نمیده دیگه امروز میرم رو مخش
سوبین: اقای رئیس لطفا امروز و مرخصی بدید خانومم خونس چن روزه منو ندیده منم ندیدمش
رئیس: فکرامو میکنم
سوبین: ممنونم
ات: سوبین یه هفتس نیومده خونه دلم براش تنگ شده نمیدونم چیکار کنم..
ساعت 9 شب بود برایه چی منتظر باشم پس میرم بخواب داشتم ع پله ها میرفتم بالا که یهو در باز شد
سوبین: بلخره بهم مرخصی داد باید سریع میرفتم کلی چیز میز براش میخریدم پس سریع رفتم خریدم و رفتم خونه رسیدم درو باز کردم که ات رو پله ها با تعجب وایساده بود
ات: سوبیننننن
سوبین: بیااا بغلمم ببینم فرشته کوچولووو من دلم برات تنگ شده بود
ات: خیلی بی ادبی باهام حرف نزن
سوبین: خب عزیزم چیکار کنم بهم مرخصی نمیدادن
ات:..
سوبین: قهر نکننن دیگهه
ات: از دستت خیلییی ناراحتمم چرا زنگم نمیزدی بهممم
سوبین: ببخشید عزیزم درکم کن بیا بغلم حالا یه هفته مرخصیمم
ات: جدیییی
سوبین: یسس
ات انقد دلم برای ات تنگ شده بود که خواستم بگیرم تو بغلم خفش کنم از دل تنگی ولی ات همینجوری که حرف میزد چشم خورد به لباش
سوبین: ات
ات: بله
سوبین: دیگه نتونستم و سریع لبابو گذاشتم رو لباش
ات: سوبین همینجوری دلشت نگام میکرد و یهو صدام کرد بعد لباش و گذاشت رو لبام تعجب کردم ولی ارزششو داشت بعد رفتیم رو تخت خوابیدیم:)
بزاریم راحت باشن😔👍🏻
پایان
وقتی ناراحتی
..
ویو سوبین امروز سریع میخوام برم خونه پیشه ات ولی هی با رئیس بحثم میشه مرخصی بهم نمیده دیگه امروز میرم رو مخش
سوبین: اقای رئیس لطفا امروز و مرخصی بدید خانومم خونس چن روزه منو ندیده منم ندیدمش
رئیس: فکرامو میکنم
سوبین: ممنونم
ات: سوبین یه هفتس نیومده خونه دلم براش تنگ شده نمیدونم چیکار کنم..
ساعت 9 شب بود برایه چی منتظر باشم پس میرم بخواب داشتم ع پله ها میرفتم بالا که یهو در باز شد
سوبین: بلخره بهم مرخصی داد باید سریع میرفتم کلی چیز میز براش میخریدم پس سریع رفتم خریدم و رفتم خونه رسیدم درو باز کردم که ات رو پله ها با تعجب وایساده بود
ات: سوبیننننن
سوبین: بیااا بغلمم ببینم فرشته کوچولووو من دلم برات تنگ شده بود
ات: خیلی بی ادبی باهام حرف نزن
سوبین: خب عزیزم چیکار کنم بهم مرخصی نمیدادن
ات:..
سوبین: قهر نکننن دیگهه
ات: از دستت خیلییی ناراحتمم چرا زنگم نمیزدی بهممم
سوبین: ببخشید عزیزم درکم کن بیا بغلم حالا یه هفته مرخصیمم
ات: جدیییی
سوبین: یسس
ات انقد دلم برای ات تنگ شده بود که خواستم بگیرم تو بغلم خفش کنم از دل تنگی ولی ات همینجوری که حرف میزد چشم خورد به لباش
سوبین: ات
ات: بله
سوبین: دیگه نتونستم و سریع لبابو گذاشتم رو لباش
ات: سوبین همینجوری دلشت نگام میکرد و یهو صدام کرد بعد لباش و گذاشت رو لبام تعجب کردم ولی ارزششو داشت بعد رفتیم رو تخت خوابیدیم:)
بزاریم راحت باشن😔👍🏻
پایان
۵.۱k
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.