«عشق حقیقی»پارت10
از دید ا/ت
چشام رو باز کردم همه جا سفید بود
خواستم دستم رو تکون بدم که احساس کردم چیز سنگینی روشه
که چشمم خورد به جونگ کوکی که رو دستم خوابیده بود
حتی تو خواب هم جذاب بود با یاد آوری دیروز بغض کردم
به سقف نگاه میکردم و فقط گریه میکردم
که با صدای بم جونگ کوک به خودم اومدم
کوک:ا/ت حالت خوبه؟«با بغض»
ا/ت:اره (پوزخند)
کوک:چیشده؟
ا/ت:اصلا بهت نمیاد گریه کنی؟
کوک:(صداشو صاف میکنه) خب حالا که بیدار شدی بزا جیهوپ رو صدا کنم
ا/ت:جیهوپ کیه؟
کوک:دکتر خصوصی من
کوک:جیهوپپپ
جیهوپ:چیشده کوک؟عه ا/ت بهوش اومدی
ا/ت:ار…. اره
جیهوپ معانیم کرد و کوک بهش اشاره کرد و رفت بیرون
ا/ت:ممنون بابت کمکت ولی من دیگه باید برم خونه
کوک:و..ول…ولی…
ا/ت:ولی نداریم همین که گفتم
کوک:باشه
سوار ماشینش شدم که دیدم یه جای دیگه داره میره
ا/ت:کوک خونه من این سمت نیست!فک کنم یادت رفته از اون روز آدرس خونم رو
کوک:
ا/ت:کوک با تو هستم ها
که رسیدیم
پیاده شدیم یه عمارت خوشگل بود حتی از عمارت ما هم بزرگتر و زیباتر بود ولی من به اینجور چیز ها عادت داشتم تعجب نکردم
از دید کوک
تو راه کلی حرف زد اه
فلش بک تو راه
ا/ت:هی کوک با توعم .
کوککک اینطور نیست خونم
خیلی بدی منو ببر خونم اجوما نگران میشه ها
کوک.
زمان حال
خیلی حرف میزد دلم میخواست خفش کنم ولی دلم نمی اومد(اخیی پسر مهربونم🥺)
وقتی رسیدیم عمارت برعکس همه تعجب نکرد و دهنش وا نموند
کوک:ببرینش تو
ا/ت:دست نزن بهم خودم میرم
خیلی دختر سر سختی بود دقیقا تایپ من بود
بردنش داخل که هه جین اومد«خدمتکار کوک»
هه جین:سلام آقای جئون،و سلام عهه…«اسمت رو نمیدونه»
ا/ت:ا/ت اسمم ا/ت هست
هه جین:سلام خانم ا/ت
کوک:هه جین ا/ت رو ببر اتاق کناری اتاق من و به اجوما هم بگو براش غذا درت کنه!ا/ت غذا چی میخوای؟
با حرص گفت:هیچی و بدو بدو رفت طبقه بالا
کوک:اه هه جین تو به اجوما بگو براش یه چیزی درست کنه و الانم برو پیشش
هه جین:چشم
چشام رو باز کردم همه جا سفید بود
خواستم دستم رو تکون بدم که احساس کردم چیز سنگینی روشه
که چشمم خورد به جونگ کوکی که رو دستم خوابیده بود
حتی تو خواب هم جذاب بود با یاد آوری دیروز بغض کردم
به سقف نگاه میکردم و فقط گریه میکردم
که با صدای بم جونگ کوک به خودم اومدم
کوک:ا/ت حالت خوبه؟«با بغض»
ا/ت:اره (پوزخند)
کوک:چیشده؟
ا/ت:اصلا بهت نمیاد گریه کنی؟
کوک:(صداشو صاف میکنه) خب حالا که بیدار شدی بزا جیهوپ رو صدا کنم
ا/ت:جیهوپ کیه؟
کوک:دکتر خصوصی من
کوک:جیهوپپپ
جیهوپ:چیشده کوک؟عه ا/ت بهوش اومدی
ا/ت:ار…. اره
جیهوپ معانیم کرد و کوک بهش اشاره کرد و رفت بیرون
ا/ت:ممنون بابت کمکت ولی من دیگه باید برم خونه
کوک:و..ول…ولی…
ا/ت:ولی نداریم همین که گفتم
کوک:باشه
سوار ماشینش شدم که دیدم یه جای دیگه داره میره
ا/ت:کوک خونه من این سمت نیست!فک کنم یادت رفته از اون روز آدرس خونم رو
کوک:
ا/ت:کوک با تو هستم ها
که رسیدیم
پیاده شدیم یه عمارت خوشگل بود حتی از عمارت ما هم بزرگتر و زیباتر بود ولی من به اینجور چیز ها عادت داشتم تعجب نکردم
از دید کوک
تو راه کلی حرف زد اه
فلش بک تو راه
ا/ت:هی کوک با توعم .
کوککک اینطور نیست خونم
خیلی بدی منو ببر خونم اجوما نگران میشه ها
کوک.
زمان حال
خیلی حرف میزد دلم میخواست خفش کنم ولی دلم نمی اومد(اخیی پسر مهربونم🥺)
وقتی رسیدیم عمارت برعکس همه تعجب نکرد و دهنش وا نموند
کوک:ببرینش تو
ا/ت:دست نزن بهم خودم میرم
خیلی دختر سر سختی بود دقیقا تایپ من بود
بردنش داخل که هه جین اومد«خدمتکار کوک»
هه جین:سلام آقای جئون،و سلام عهه…«اسمت رو نمیدونه»
ا/ت:ا/ت اسمم ا/ت هست
هه جین:سلام خانم ا/ت
کوک:هه جین ا/ت رو ببر اتاق کناری اتاق من و به اجوما هم بگو براش غذا درت کنه!ا/ت غذا چی میخوای؟
با حرص گفت:هیچی و بدو بدو رفت طبقه بالا
کوک:اه هه جین تو به اجوما بگو براش یه چیزی درست کنه و الانم برو پیشش
هه جین:چشم
۵.۷k
۰۷ خرداد ۱۴۰۲