پارت 24
ایملدا ویو
وقتی این رو گفت یه جوری شدم برعکس دفعه قبل که میترسیدم الان هیجان زده شدم داشتم بهش نگاه میکردم که یه خانمی همراه با یه مرد میانسالی اومدن پیشمون
کوک ایملدا این مامانمه اینم بابام مامان، بابا این ایملدا هست همونی که براتون گفتم
اقای جئون سلام دخترم من پدر جونگ کوک هستم جئون جونگ یان اینم همسرم جئون لارا هست
خوشبختم منم پارک ایملدا هستم (پدر جونگکوک پ ج و مامانش هم با م ج نشون میدم)
م ج واقعا تعریف هات می ارزید پسرم دوست دخترت خیلی خوشگل و خانم هستن
ممنونم شما لطف دارید داشتیم حرف میزدیم که همون دختره سولدا همراه با زنی اومدن پیشمون
پ ج سلام خانم ایم سلام دخترم
سولدا سلام پدر جون
ایملدا ایش پدر جون انگار عروسش هست تو گوش جونگ کوک گفتم
ببینم نکنه تو ازدواج کردی به من نمیگی
کوک من ازدواج نکردم چرا این رو میگی
آخه تو میگفتی مادرت یه دختر اصیل و خوب رو دوست داره و میخواد تو با اون ازدواج کنی اگه منظور مامانت از اصیل و خوب اینه من دیگه حرفی ندارم
کوک چاگیا سولدا دختر دوست مامانم هم هست بخاطر همین دوست داره من با اون ازدواج کنم
آخه نگاش کن یه جوری به مامانت میچسبه و براش دستمال کشی میکنه انگار عروسشه چیزیه
نگران نباش وقتی تو عروسش شدی دیگه به دخترای دیگه رو نمیده
یاع
باشه باشه شوخی کردم
پ ج پسرم چیشده
کوک چیزی نیست پدر فقط داشتیم حرف میزدیم
پ ج راستی ایملدا تو شغلت چیه
من دکتر هستم
چه خوب پسرم همش زخمی میشه
خوبه که یه دکتری همیشه حواسش بهش باشه
بله من حواسم بهش هست🤗🤗
کوک کی اینطور پس حواست بهم هست
آره دیگه مگه غیر از اینه توی این یه ماه فهمیدم که فقط نامجون نیست تو هم خیلی دست و پا چلفتی هستی توی هفته چهار بار اومدی پیشم دیگه چیزی نگفت منم براش چشم غره ای رفتم و رفتم
پیش جیا
جیا ایملدا همه چشم ها روی تو هست
ایملدا آره میدونم منم متوجهم و این خیلی عذیتم میکنه
میدونی جونگ کوکم الان نگاهت میکنه
واقعا
آره برنگرد بزار نگاه کنه
باشه
نیم ساعت بعد
حوصلم سر رفته بود کوک پیش چند نفر بود جیا هم که پیش تهیونگ بود داشتم اطراف رو نگاه کردم که چشمم به یکی افتاد هان بود ولی اون اینجا چیکار میکرد من رو که دید اومد سمتم
هان به به دکتر پارک چه عجب تو رو هم اینجا دیدیم اون دوست پسرت کو پس
کوک من اینجام چیزی میخواستی بگی
هان نه لازم نیست چیزی بگم ولی خودت که میدونی من کیم نمیخوای من رو به این خوشگله معرفی کنی
کوک دستم رو گرفت و کشوند سمت خودش یه دستش رو گذاشت دور کمرت گفت ایملدا این پسر یکی از همکارهامون هست
کیم هان
یعنی تو مافیایی
آره از اولشم فقط واسه دیدن تو اومدم اون بیمارستان
.
وقتی این رو گفت یه جوری شدم برعکس دفعه قبل که میترسیدم الان هیجان زده شدم داشتم بهش نگاه میکردم که یه خانمی همراه با یه مرد میانسالی اومدن پیشمون
کوک ایملدا این مامانمه اینم بابام مامان، بابا این ایملدا هست همونی که براتون گفتم
اقای جئون سلام دخترم من پدر جونگ کوک هستم جئون جونگ یان اینم همسرم جئون لارا هست
خوشبختم منم پارک ایملدا هستم (پدر جونگکوک پ ج و مامانش هم با م ج نشون میدم)
م ج واقعا تعریف هات می ارزید پسرم دوست دخترت خیلی خوشگل و خانم هستن
ممنونم شما لطف دارید داشتیم حرف میزدیم که همون دختره سولدا همراه با زنی اومدن پیشمون
پ ج سلام خانم ایم سلام دخترم
سولدا سلام پدر جون
ایملدا ایش پدر جون انگار عروسش هست تو گوش جونگ کوک گفتم
ببینم نکنه تو ازدواج کردی به من نمیگی
کوک من ازدواج نکردم چرا این رو میگی
آخه تو میگفتی مادرت یه دختر اصیل و خوب رو دوست داره و میخواد تو با اون ازدواج کنی اگه منظور مامانت از اصیل و خوب اینه من دیگه حرفی ندارم
کوک چاگیا سولدا دختر دوست مامانم هم هست بخاطر همین دوست داره من با اون ازدواج کنم
آخه نگاش کن یه جوری به مامانت میچسبه و براش دستمال کشی میکنه انگار عروسشه چیزیه
نگران نباش وقتی تو عروسش شدی دیگه به دخترای دیگه رو نمیده
یاع
باشه باشه شوخی کردم
پ ج پسرم چیشده
کوک چیزی نیست پدر فقط داشتیم حرف میزدیم
پ ج راستی ایملدا تو شغلت چیه
من دکتر هستم
چه خوب پسرم همش زخمی میشه
خوبه که یه دکتری همیشه حواسش بهش باشه
بله من حواسم بهش هست🤗🤗
کوک کی اینطور پس حواست بهم هست
آره دیگه مگه غیر از اینه توی این یه ماه فهمیدم که فقط نامجون نیست تو هم خیلی دست و پا چلفتی هستی توی هفته چهار بار اومدی پیشم دیگه چیزی نگفت منم براش چشم غره ای رفتم و رفتم
پیش جیا
جیا ایملدا همه چشم ها روی تو هست
ایملدا آره میدونم منم متوجهم و این خیلی عذیتم میکنه
میدونی جونگ کوکم الان نگاهت میکنه
واقعا
آره برنگرد بزار نگاه کنه
باشه
نیم ساعت بعد
حوصلم سر رفته بود کوک پیش چند نفر بود جیا هم که پیش تهیونگ بود داشتم اطراف رو نگاه کردم که چشمم به یکی افتاد هان بود ولی اون اینجا چیکار میکرد من رو که دید اومد سمتم
هان به به دکتر پارک چه عجب تو رو هم اینجا دیدیم اون دوست پسرت کو پس
کوک من اینجام چیزی میخواستی بگی
هان نه لازم نیست چیزی بگم ولی خودت که میدونی من کیم نمیخوای من رو به این خوشگله معرفی کنی
کوک دستم رو گرفت و کشوند سمت خودش یه دستش رو گذاشت دور کمرت گفت ایملدا این پسر یکی از همکارهامون هست
کیم هان
یعنی تو مافیایی
آره از اولشم فقط واسه دیدن تو اومدم اون بیمارستان
.
۷۸.۶k
۰۲ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.