My amzing moon🌙🐾💕 p18
لونا" بعد از آشنا شدن با خانم چوی ، کیم ، چانگ و مین ، ناهارمون رو هم با اون ها خوردیم . میخواستم کمی با ملکه وقت بگذرونم برای همین تصمیم گرفتیم تا اقامتشون باهم پیاده بریم...
ملکه" خب بانو پارک دیروزتون با ملکه مادر چطور بود.
لونا " خب بانوی من راستش بگم تیکه و کنایه نگفتند بهم دروغ گفتند اما هیچ کدوم از حرفاشون نتونست مانعی برای تلاش من بشه
ملکه" خوشحالم که اینو میشنوم. لونا من با تمام وجودم مطمئنم اگه تو ملکه بشی عالیجناب هم عاشقت میشه. و مطمئنا اونم مثل من تحت تاثیر تو قرار میگیره.
لونا" بانوی مک واقعا از تعریف و تمجیدات شما نسبت به خودم خوشحالم ، خوشحالم که ملکه دربار احساس خوبی نسبت به خدمتگذارشون دارند...
.
.
این گفتوگوی شیرین تا زمان تعظیم لونا و خداحافظیش از ملکه ادامه داشت.
لونا" به اقامتگاهم رسیدم و تصمیم گرفتم بعد از مدتی حالا که بیکارم درباره پرونده تحقیق کنم پس تصمیم گرفتم اول به اداره تحقیقا برم و بعد به کتابخونه
لونا" سویی ! سویی اونجایی!
سویی" بله بانوی من چیزیشده؟
لونا" نه میخواستم بگم که میخوام برم اداره تحقیقات و بعد هم برم کتابخونه آماده شید
سویی" اما...چشم بانوی من...
راوی" لونا و سویی و اونگوم به سمت اداره تقیقات به راه افتادند.بانو جانگ حکم مادرو برای لونا داشت. درسته سختگیر بود اما به همون اندازه لونارو دوست داشت.
لونا" وارد اداره شدم و تمام بانوان اداره تحقیقات که دوستای من بودن تعظیمی کزدند و سعی کردم با لبخند جوایشون رو بدم. حدس میزدم بانو جانگ ، آیجونگ ( دونگی زیاد دیدم چیزی نی) ، سولهی دارن روی پرونده کار میکنن.اون چند نفر با من تیم سری و قوی اداره بودیم. با اینکه من از اداره تحقیقات اومدم بیرون ولی همیچنان همین تیم هستیم و دازیم درباره قتل امپراتور تحقیق میکنیم.
با صدای سلام من سرشون رو از برگه ها آوردند بیرون و تعظیمی کردند.
بانو جانگ" بانوی من چی باعث شده به اینجا بیاین؟
خب خب خب😈هرچی بقیه فیکا رو دیدم فهمیدم شما حمایتتاتوت کمه مخصوصا لایکا.
شرط
《30 لایک》
ملکه" خب بانو پارک دیروزتون با ملکه مادر چطور بود.
لونا " خب بانوی من راستش بگم تیکه و کنایه نگفتند بهم دروغ گفتند اما هیچ کدوم از حرفاشون نتونست مانعی برای تلاش من بشه
ملکه" خوشحالم که اینو میشنوم. لونا من با تمام وجودم مطمئنم اگه تو ملکه بشی عالیجناب هم عاشقت میشه. و مطمئنا اونم مثل من تحت تاثیر تو قرار میگیره.
لونا" بانوی مک واقعا از تعریف و تمجیدات شما نسبت به خودم خوشحالم ، خوشحالم که ملکه دربار احساس خوبی نسبت به خدمتگذارشون دارند...
.
.
این گفتوگوی شیرین تا زمان تعظیم لونا و خداحافظیش از ملکه ادامه داشت.
لونا" به اقامتگاهم رسیدم و تصمیم گرفتم بعد از مدتی حالا که بیکارم درباره پرونده تحقیق کنم پس تصمیم گرفتم اول به اداره تحقیقا برم و بعد به کتابخونه
لونا" سویی ! سویی اونجایی!
سویی" بله بانوی من چیزیشده؟
لونا" نه میخواستم بگم که میخوام برم اداره تحقیقات و بعد هم برم کتابخونه آماده شید
سویی" اما...چشم بانوی من...
راوی" لونا و سویی و اونگوم به سمت اداره تقیقات به راه افتادند.بانو جانگ حکم مادرو برای لونا داشت. درسته سختگیر بود اما به همون اندازه لونارو دوست داشت.
لونا" وارد اداره شدم و تمام بانوان اداره تحقیقات که دوستای من بودن تعظیمی کزدند و سعی کردم با لبخند جوایشون رو بدم. حدس میزدم بانو جانگ ، آیجونگ ( دونگی زیاد دیدم چیزی نی) ، سولهی دارن روی پرونده کار میکنن.اون چند نفر با من تیم سری و قوی اداره بودیم. با اینکه من از اداره تحقیقات اومدم بیرون ولی همیچنان همین تیم هستیم و دازیم درباره قتل امپراتور تحقیق میکنیم.
با صدای سلام من سرشون رو از برگه ها آوردند بیرون و تعظیمی کردند.
بانو جانگ" بانوی من چی باعث شده به اینجا بیاین؟
خب خب خب😈هرچی بقیه فیکا رو دیدم فهمیدم شما حمایتتاتوت کمه مخصوصا لایکا.
شرط
《30 لایک》
۳۹.۷k
۲۵ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.