Vampire love
Vampire love
Part:1
(ویو ا/ت)
دوباره خودمو توی آینه نگاه کردم خیلی خوشگل شده بودم قرار بود برای تولدم بریم خونه مامان بزرگ جشن بگیریم خیلی ذوق داشتم
-ا/ت
_بله
-اماده ایی دیگه
_اره
-خیلی خوشگل شدی
_توهم همینطور
-خخخ میدونم
_اعتماد به نفس و برم:/
-(خنده) ا/ت میخواستم یه چی بگم
_بگو
-هعی ا/ت تو دیگه واقعا کره خری شدی واسه خودت تولدتت مبارک کره خرر
_جیسوونگگگ واقعا...
!دخترااا آماده اید
-_بله مامان
!خوبه ساک هاتونو بردارید بریم تو ماشین
-چشم
_باشه
(ساکمو برداشتم و رفتم بیرون گذاشتمش تو ماشین و خودم و جیسو نشستیم عقب ماشین
یهو یاد مامانم افتادم وقتی ۱۲سالم بود تو راه برگشت به خونه تصادف کردیم منو بابام حالمون خوب بود اما مامانم جونشو از دست داد )
چشامو بستم دوست داشتم الان بزنم زیر گریه که چیزی دستمو لمس کرد چشامو باز کردم دیدم جیسوعه
-ا/ت خوبی
_اره خوبم:)
-ا/ت میدونم گذشته ی دردناکیه و خیلی زجر کشیدی اما هممون همچین روزای سخت و داشتیم منم بابامو از دست دادم ولی دیگه گذشته مطمئنم مامانت دوست نداره اینجوری ناراحت باشی خوشحال باش اینجوری اونم مطمئن میشه حالت خوبه و نگران نمیشه
_با این حرف جیسو لبخند زدم و گفتم:
درسته نباید ناراحت باشم و بعد بغلش کردم
-خوب خوب بسه الان گریه ام میگیره
_اه ریدی تو صحنه احساسی:/
-خخخ دربارش گریه کن
_گگگ
(پرش زمانی)
︶ ͡ ۫ ˓ ʚ♡ɞ ˒ ۫ ͡ ︶
اینم پارت ۱ بچه ها قرار ۴پارتشو بزارم لطفاً حمایت کنید❣️🫀
Part:1
(ویو ا/ت)
دوباره خودمو توی آینه نگاه کردم خیلی خوشگل شده بودم قرار بود برای تولدم بریم خونه مامان بزرگ جشن بگیریم خیلی ذوق داشتم
-ا/ت
_بله
-اماده ایی دیگه
_اره
-خیلی خوشگل شدی
_توهم همینطور
-خخخ میدونم
_اعتماد به نفس و برم:/
-(خنده) ا/ت میخواستم یه چی بگم
_بگو
-هعی ا/ت تو دیگه واقعا کره خری شدی واسه خودت تولدتت مبارک کره خرر
_جیسوونگگگ واقعا...
!دخترااا آماده اید
-_بله مامان
!خوبه ساک هاتونو بردارید بریم تو ماشین
-چشم
_باشه
(ساکمو برداشتم و رفتم بیرون گذاشتمش تو ماشین و خودم و جیسو نشستیم عقب ماشین
یهو یاد مامانم افتادم وقتی ۱۲سالم بود تو راه برگشت به خونه تصادف کردیم منو بابام حالمون خوب بود اما مامانم جونشو از دست داد )
چشامو بستم دوست داشتم الان بزنم زیر گریه که چیزی دستمو لمس کرد چشامو باز کردم دیدم جیسوعه
-ا/ت خوبی
_اره خوبم:)
-ا/ت میدونم گذشته ی دردناکیه و خیلی زجر کشیدی اما هممون همچین روزای سخت و داشتیم منم بابامو از دست دادم ولی دیگه گذشته مطمئنم مامانت دوست نداره اینجوری ناراحت باشی خوشحال باش اینجوری اونم مطمئن میشه حالت خوبه و نگران نمیشه
_با این حرف جیسو لبخند زدم و گفتم:
درسته نباید ناراحت باشم و بعد بغلش کردم
-خوب خوب بسه الان گریه ام میگیره
_اه ریدی تو صحنه احساسی:/
-خخخ دربارش گریه کن
_گگگ
(پرش زمانی)
︶ ͡ ۫ ˓ ʚ♡ɞ ˒ ۫ ͡ ︶
اینم پارت ۱ بچه ها قرار ۴پارتشو بزارم لطفاً حمایت کنید❣️🫀
۳.۶k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.