بغض ها عطر دارند
و باز غروب جمعه ای دیگر...
و غم دلتنگی و فراق...
من هر اندازه هم از بزرگ شدن و صبور بودن بنویسم با جای خالی دستهایت نمیتوانم کنار بیایم...
هرگز گمان نبر که بعد زمان و مکان ذره ای عشق را از محدوده دلم ربوده باشد...
من هنوز هم چون مجانین دلتنگت که میشوم میروم روی جدول پیاده رو کوچه مهر، جایی که تو انتظار آمدنم را میکشیدی مینشینم...
بگذار عقلای این شهر مرا متهم کنند به جنون...
اینها دلتنگی چه میدانند چیست...
اینها هرگز مجبور نبوده اند دلشان را همراه یارجانشان راهی کنند و بیدل در کوچه پس کوچه ها قدم بزنند به امید واهی دوباره دیدنش...
و از خدا که پنهان نیست... از تو چه پنهان میدانم که هنوز گاهی(هر چند معدود) تو هم بی هوا دستت میرود سمت جای خالی من... و دل تنگ میشوی...
آدم که نیستم که برای فهم این چیزها به چشم و گوش محتاج باشم...
اینها ابزار تحلیل عقل است...
من آنقدر با دلتنگی ات خو گرفته ام که بتوانم رایحه بغض گوشه دلت را استشمام کنم...
بغض ها عطر دارند یارجان...
و من عطر دلتنگی ات را از مکثهای میان واژه هایت میخوانم و دور از تو در آغوش خدا آرام میگریم و...
و خدایی که با همه عظمتش برای تسلی دل عاشقان عرشش را رها میکند و دستهایم را محکم میفشارد و آهسته میگوید: من هوایش را دارم...
یارجانت را به من بسپار...
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
#الهام_جعفری
#ممنوعه
#به_وقت_دلتنگی
#یارجان
و غم دلتنگی و فراق...
من هر اندازه هم از بزرگ شدن و صبور بودن بنویسم با جای خالی دستهایت نمیتوانم کنار بیایم...
هرگز گمان نبر که بعد زمان و مکان ذره ای عشق را از محدوده دلم ربوده باشد...
من هنوز هم چون مجانین دلتنگت که میشوم میروم روی جدول پیاده رو کوچه مهر، جایی که تو انتظار آمدنم را میکشیدی مینشینم...
بگذار عقلای این شهر مرا متهم کنند به جنون...
اینها دلتنگی چه میدانند چیست...
اینها هرگز مجبور نبوده اند دلشان را همراه یارجانشان راهی کنند و بیدل در کوچه پس کوچه ها قدم بزنند به امید واهی دوباره دیدنش...
و از خدا که پنهان نیست... از تو چه پنهان میدانم که هنوز گاهی(هر چند معدود) تو هم بی هوا دستت میرود سمت جای خالی من... و دل تنگ میشوی...
آدم که نیستم که برای فهم این چیزها به چشم و گوش محتاج باشم...
اینها ابزار تحلیل عقل است...
من آنقدر با دلتنگی ات خو گرفته ام که بتوانم رایحه بغض گوشه دلت را استشمام کنم...
بغض ها عطر دارند یارجان...
و من عطر دلتنگی ات را از مکثهای میان واژه هایت میخوانم و دور از تو در آغوش خدا آرام میگریم و...
و خدایی که با همه عظمتش برای تسلی دل عاشقان عرشش را رها میکند و دستهایم را محکم میفشارد و آهسته میگوید: من هوایش را دارم...
یارجانت را به من بسپار...
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
#الهام_جعفری
#ممنوعه
#به_وقت_دلتنگی
#یارجان
۱۶.۵k
۱۲ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.