𝒄𝒉𝒊𝒍𝒅𝒉𝒐𝒐𝒅 𝒍𝒐𝒗𝒆³³
𝒄𝒉𝒊𝒍𝒅𝒉𝒐𝒐𝒅 𝒍𝒐𝒗𝒆³³
chapter②
ات:*عطسه*
گلدونی که تو دستم بود نمونه شبیه سازی شده از آدانیوم، اما درواقه رز صحراییه...
به حیاط پشتی که رسیدم گلدون کنار بقیه گلدون های بزرگ که گل و گیاه هایی از جمله سانسوریا، بنجامین و... بود گذاشتم...
صدای باز شدم در عمارت MR اومد ولی...کوک که اینجا نیست...کلیدم که فقط دست اونو.....
شت! رئیس مافیاست.....
خودمو جمع و جور کردم و پشت دیوار حیاط پشتی قایم شدم و بعد از باز شدن در کیم تهیونگ؟....کیم تهیونگ! پا به عمارت اصلی گذاشتم....
وایییی نه عطسم داره میاد...ات! کنتر.......
ات:*عطسه*
به--- رفتم!
الان پیدام میکنه بهتره برم...
تا خواستم مثل آدمای معمولی از کنار دیوار و از جلوی چشمای کیم تهیونگ رد شم...محکم با سر خوردم به س.ینه های یه نفر!...
سرمو بلند کردم و به چهرش نگاهی انداختم...
بدبخت عالم شدم؛
ات: ببخشید
خواستم از کنار تهیونگ برم ولی جلوم رو گرفت...
تهیونگ: جئون ات؟
ات: بله از آشناییتون خو..خوشبختم من دیگه...من دیگه میرم
باز هم جلوم رو گرفت....
محکم به دیوار چسبوندم!...
ات: من...ممن که گفتم ببخش...ید....*ترس*
تهیونگ: دختر خوبی به نظر میرسی*جدی*
ات:---
تهیونگ: اوهوم؟!
نزدیک تر اومد...چقد جذابههه!
ویو کوک
دنبال ات میگشتم که با یه مرد دیگه مواجه شدم...
رفتم نزدیک تر...ات و کیم؟؟
محکم و با قدمای استوار به سمتش رفتم و محکم کیم رو هولش دادم
کوک: اینجا چه غلطی میکنی؟!*عربده*
تهیونگ: به دخترت یا شایدم به خودت بر خورد؟؟
کوک: گم شو بیرون*داد*
تهیونگ: هعی صداتو برا من بلند نکن*عربده*
ویو ات
دعوای وحشیانه ای به وجود اومده بود...نمیدونستم دارم چیکار میکنم رفتم بینشون و داد زدم....
ات: بس کنید*داد*
اونجا بود که کیم تهیونگ با عصبانیت اژ عمارت خارج شد....
قراره بد تنبیه بشم!...
chapter②
ات:*عطسه*
گلدونی که تو دستم بود نمونه شبیه سازی شده از آدانیوم، اما درواقه رز صحراییه...
به حیاط پشتی که رسیدم گلدون کنار بقیه گلدون های بزرگ که گل و گیاه هایی از جمله سانسوریا، بنجامین و... بود گذاشتم...
صدای باز شدم در عمارت MR اومد ولی...کوک که اینجا نیست...کلیدم که فقط دست اونو.....
شت! رئیس مافیاست.....
خودمو جمع و جور کردم و پشت دیوار حیاط پشتی قایم شدم و بعد از باز شدن در کیم تهیونگ؟....کیم تهیونگ! پا به عمارت اصلی گذاشتم....
وایییی نه عطسم داره میاد...ات! کنتر.......
ات:*عطسه*
به--- رفتم!
الان پیدام میکنه بهتره برم...
تا خواستم مثل آدمای معمولی از کنار دیوار و از جلوی چشمای کیم تهیونگ رد شم...محکم با سر خوردم به س.ینه های یه نفر!...
سرمو بلند کردم و به چهرش نگاهی انداختم...
بدبخت عالم شدم؛
ات: ببخشید
خواستم از کنار تهیونگ برم ولی جلوم رو گرفت...
تهیونگ: جئون ات؟
ات: بله از آشناییتون خو..خوشبختم من دیگه...من دیگه میرم
باز هم جلوم رو گرفت....
محکم به دیوار چسبوندم!...
ات: من...ممن که گفتم ببخش...ید....*ترس*
تهیونگ: دختر خوبی به نظر میرسی*جدی*
ات:---
تهیونگ: اوهوم؟!
نزدیک تر اومد...چقد جذابههه!
ویو کوک
دنبال ات میگشتم که با یه مرد دیگه مواجه شدم...
رفتم نزدیک تر...ات و کیم؟؟
محکم و با قدمای استوار به سمتش رفتم و محکم کیم رو هولش دادم
کوک: اینجا چه غلطی میکنی؟!*عربده*
تهیونگ: به دخترت یا شایدم به خودت بر خورد؟؟
کوک: گم شو بیرون*داد*
تهیونگ: هعی صداتو برا من بلند نکن*عربده*
ویو ات
دعوای وحشیانه ای به وجود اومده بود...نمیدونستم دارم چیکار میکنم رفتم بینشون و داد زدم....
ات: بس کنید*داد*
اونجا بود که کیم تهیونگ با عصبانیت اژ عمارت خارج شد....
قراره بد تنبیه بشم!...
۱۶.۱k
۱۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.