وقتی دیدمش از نگاهش نور چکه میکرد.
وقتی دیدمش از نگاهش نور چکه میکرد.
و ماه در آن تیله های تیره اش شناور بود.
و من یقین یافتم که "او" گـونـهانـسـانـیِمـاه است.
__________________●-------------------
↻ ◁❚❚▷ ♬
✞𝑱𝑯𝑶𝑷𝑬✞
دستی به پیانوی قدیمی پدرم کشیدم...
یادمه وقتی این پیانو به صدا درمی اومد
مادرم شروع میکرد به رقص و چرخ زدن.
مادرم دورگه بود فرانسوی و کره ایی...
زیبایی خاصی داشت که پدرم رو محروم میکرد از زن های دیگه،این رو همیشه پدرم میگفت
صدای ات منو از افکارم پرت کرد بیرون
ات: بجای اینکه نگاهش کنی شروع کن به نواختن
لبخندی زدم
جیهوپ: باشه
نشستم و شروع کردم به زدن پیانو
ات هم شروع کرد به رقص آروم
تو اون لباس شبیه به ملکه های فرانسوی شده بود
لباس کلاسیکش که تنش رو قاب کرده بود
پیانو تو بالکن خونه بود که بالکن روبه برج ایفل بود
چراغ های ایفل روشن بود و ظلمت شب رو شکسته بود
به خودم که اومدم نفس های ات رو کنار گردنم حس کردم. لب هاش روی گردنم به حرکت دراومد.
مسخ شده بودم. و دستام خشک شده بود روی پیانو
بعد از اینکه لب هاش رو از روی گردنم برداشت بهش نگاه کردم
ات: کار تورو من کردم...
خواستم جو رو عوض کنم سریع گفتم
جیهوپ: میخوای باهم قهوه بخوریم
ات: آره آره حتما...
✞𝐚𝐭✞
به ایینه به خودم نگاه کردم جیهوپ میگفت اون لباس های سیاه در آوردم قشنگ شدم ولی من با اونا راحت ترم:/
مهم نظر جیهوپه البته. فقط یه پالتو نسکافه ایی از روی لباسم پوشیدم. با نیم بوت های قهوهای که کمی پاشنه داشتن.
از اتاق رفتم بیرون جیهوپ آماده روی مبل نشسته بود.
اون هم پالتوی هم رنگ من رو پوشیده بود...
ست کرده بودیم.
"کافه روبه برج ایفل"
صندلی رو برام کشید و نشستم روش.
بهش نگاه کردم شخصی که کل زندگیم شد در طی چند وقت. کی فکرش رو میکرد من تبدیل به همچین آدمی بشم.
گارسون اومد
گارسون: چی میل دارید؟موسیو
جیهوپ:قهوه
روبه من گفت
گارسون: و مادام شما؟
ات: قهوه با کیک شکلاتی
رفت تا سفارشامون رو بیاره.
جیهوپ خیره شده بود به ایفل...
آروم گفتم
و ماه در آن تیله های تیره اش شناور بود.
و من یقین یافتم که "او" گـونـهانـسـانـیِمـاه است.
__________________●-------------------
↻ ◁❚❚▷ ♬
✞𝑱𝑯𝑶𝑷𝑬✞
دستی به پیانوی قدیمی پدرم کشیدم...
یادمه وقتی این پیانو به صدا درمی اومد
مادرم شروع میکرد به رقص و چرخ زدن.
مادرم دورگه بود فرانسوی و کره ایی...
زیبایی خاصی داشت که پدرم رو محروم میکرد از زن های دیگه،این رو همیشه پدرم میگفت
صدای ات منو از افکارم پرت کرد بیرون
ات: بجای اینکه نگاهش کنی شروع کن به نواختن
لبخندی زدم
جیهوپ: باشه
نشستم و شروع کردم به زدن پیانو
ات هم شروع کرد به رقص آروم
تو اون لباس شبیه به ملکه های فرانسوی شده بود
لباس کلاسیکش که تنش رو قاب کرده بود
پیانو تو بالکن خونه بود که بالکن روبه برج ایفل بود
چراغ های ایفل روشن بود و ظلمت شب رو شکسته بود
به خودم که اومدم نفس های ات رو کنار گردنم حس کردم. لب هاش روی گردنم به حرکت دراومد.
مسخ شده بودم. و دستام خشک شده بود روی پیانو
بعد از اینکه لب هاش رو از روی گردنم برداشت بهش نگاه کردم
ات: کار تورو من کردم...
خواستم جو رو عوض کنم سریع گفتم
جیهوپ: میخوای باهم قهوه بخوریم
ات: آره آره حتما...
✞𝐚𝐭✞
به ایینه به خودم نگاه کردم جیهوپ میگفت اون لباس های سیاه در آوردم قشنگ شدم ولی من با اونا راحت ترم:/
مهم نظر جیهوپه البته. فقط یه پالتو نسکافه ایی از روی لباسم پوشیدم. با نیم بوت های قهوهای که کمی پاشنه داشتن.
از اتاق رفتم بیرون جیهوپ آماده روی مبل نشسته بود.
اون هم پالتوی هم رنگ من رو پوشیده بود...
ست کرده بودیم.
"کافه روبه برج ایفل"
صندلی رو برام کشید و نشستم روش.
بهش نگاه کردم شخصی که کل زندگیم شد در طی چند وقت. کی فکرش رو میکرد من تبدیل به همچین آدمی بشم.
گارسون اومد
گارسون: چی میل دارید؟موسیو
جیهوپ:قهوه
روبه من گفت
گارسون: و مادام شما؟
ات: قهوه با کیک شکلاتی
رفت تا سفارشامون رو بیاره.
جیهوپ خیره شده بود به ایفل...
آروم گفتم
۹.۶k
۱۳ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.