رمان ماه تاریک پارت ۱۳
-نه وایسا من برم برات باند بخرم
دانیال:صدف خیلی سریع جیم شد..ولی ناموصا درد میکردا
کامران:دستت درد میکنه؟
دانیال:اره.....راستش احساس میکنم یه کوشولو موشولو از صدف خیلی کوچولوخوشم اومده...اههههه نه بابااا دختره ی عصبییی این چی بود من گفتم عوققق
کامران:چرا قیافت اینجوری شد
دانیال:چجوری؟
کامران:اول یه لبخند زدی بعد انگار برق گرفتت
دانیال:میگم صدف چرا اینجوریه
کامران:چجوری؟
+همین که عصبی انقدر بد رفتار میکنه انگار از همه ی پسرا بدش میاد
-نه بابا اونجوریم نیست بعضی موقع ها عصبی میشه بعدشم کلا فقط از تو خوشش نمیاد وگرنه با همه ی پسرا حال میکنه
+چرا خب
-اینکه با همه ی پسرا حال میکنه
+نههه اینکه از من بدش میاد
-چمدونم احتمالا برای اینکه همه ی دخترا هی دور برتن
+چرا نمیفهمم من خنگم یا....
صدف: خبب خبب من اومدم
دانیال: چرا انقدر نفس نفس میزنی
-دوییدم
+اها اوکی مرسی
پانیا: عهه میگم.... اوپا دستت خوبه؟
صدف: اره خوبه میشه گمشی؟
پانیا:اولا با تو نبودن بعدشم تو گوو..
دانیال: اروممم...همین که صدف گفت گمشو
پانیا:درکهه اه ایش
دانیال:صدف دستمو گرفتو با باند بست هی زیر لبم یه چیزایی میگفت
صدف:ایش ایشو کوفت دختره ی منگل اینا هم با این سلیقه ها نوبره واقعا همش دورو بره اینن انگار فقط این توی این مدرسه پسره اه رو مخا
دانیال:صدف خیلی سریع جیم شد..ولی ناموصا درد میکردا
کامران:دستت درد میکنه؟
دانیال:اره.....راستش احساس میکنم یه کوشولو موشولو از صدف خیلی کوچولوخوشم اومده...اههههه نه بابااا دختره ی عصبییی این چی بود من گفتم عوققق
کامران:چرا قیافت اینجوری شد
دانیال:چجوری؟
کامران:اول یه لبخند زدی بعد انگار برق گرفتت
دانیال:میگم صدف چرا اینجوریه
کامران:چجوری؟
+همین که عصبی انقدر بد رفتار میکنه انگار از همه ی پسرا بدش میاد
-نه بابا اونجوریم نیست بعضی موقع ها عصبی میشه بعدشم کلا فقط از تو خوشش نمیاد وگرنه با همه ی پسرا حال میکنه
+چرا خب
-اینکه با همه ی پسرا حال میکنه
+نههه اینکه از من بدش میاد
-چمدونم احتمالا برای اینکه همه ی دخترا هی دور برتن
+چرا نمیفهمم من خنگم یا....
صدف: خبب خبب من اومدم
دانیال: چرا انقدر نفس نفس میزنی
-دوییدم
+اها اوکی مرسی
پانیا: عهه میگم.... اوپا دستت خوبه؟
صدف: اره خوبه میشه گمشی؟
پانیا:اولا با تو نبودن بعدشم تو گوو..
دانیال: اروممم...همین که صدف گفت گمشو
پانیا:درکهه اه ایش
دانیال:صدف دستمو گرفتو با باند بست هی زیر لبم یه چیزایی میگفت
صدف:ایش ایشو کوفت دختره ی منگل اینا هم با این سلیقه ها نوبره واقعا همش دورو بره اینن انگار فقط این توی این مدرسه پسره اه رو مخا
۴.۹k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.