من خوابم یا بیدار!؟!؟
من خوابم یا بیدار!؟!؟
توی خونم بودم، تو اتاقم، تورخت خوابم، کنار مایکی البته میدونم بالش مایکیم و حوصلم پوکیده بود ساعت۷:۴۵ دقیقه ی صبح بود و مادر پدرم سر کار بودن و کارشونم شبانه روزی بود، همینطوری دراز کشیدمو به اینو اون فکر میکردم که تا به خودم دیدم ساعت ۸:۰۰ شده عجب یه ربع فکر کردم واو!!!
از پله های چوبی خونه رفتم پایین و تو اشپزخونه بودم رفتم مایتابه برداشتم و شروع به درست کردن پنکیک کردم.....
تلوزیون رو روشن کردم و کنترل رو یه گوشه انداختم رفتم ظرف پنکیک رو بیارم که در کمال تعجب دیدم ظرف هست...... اما پنکیکش کوووو؟!؟!!؟!؟
با کلی گیجی گفتم شاید خوردم و یادم نیست بلاخره هرچی نباشه صبح از خواب بلند شدم طبیعیه و دوباره پنکیک درست کردم و بردم رو صندلی نشستم و شروع کردم به خوردن پنکیکم و تلوزیون داشت اتک نشون میداد کانال انیمه با خوشحالی نشستم برای بار ۱۰ تو عمرم اتک دیدم و پنکیکمو با عسل نوش جان کردم ^^
رفتم طبقه بالا یه دوشی بگیرم که احساس کردم تلفن زنگ میخوره ولی بیخیال شدم و گفتم بعدا که از حموم اومدم جواب میدم.....
تو حموم بودم که هعی احساس میکردم کسی اواز میخونه ولی چون خودمم اواز میخوندم گفتم بخاطر اکو میشه صدام اینطوریه اره اره..... اره؟
سریع خودمو شستمو اومدم بیرون رفتم تو اتاقم که دیدیم لباس سیاهم و شلوار سیاه و سفیدم مرتب رو تخته تا من تنم کنمش امروز من فراموشی گرفتم یا زیادی تو تخیلاتم غرقم؟!؟!؟!؟
شب شد و من به تمام کارای مورد علاقم رسیدم و مامان بابام برای کاری به جایی رفتن و منم از خوشحالی بالشی که طرح مایکی رو داشت بوسیدمو خوابیدم بعد از چند دقیقه احساس کردم کسی بغلم کرد رو مو برگردوندم و دیدم........
برای پارت بعد ۱۰👍کیوتاممم اریگاتووو گزایماس 🧇🥞
بچه ها یه چند نفری گفتن مایکی به جای سانزو منم همین کارو کردم......
همین^^
اگر پارت بعد هم میخواید🧇 رو بزارید
هنتایی💜
هنتایی نباشه🖤
توی خونم بودم، تو اتاقم، تورخت خوابم، کنار مایکی البته میدونم بالش مایکیم و حوصلم پوکیده بود ساعت۷:۴۵ دقیقه ی صبح بود و مادر پدرم سر کار بودن و کارشونم شبانه روزی بود، همینطوری دراز کشیدمو به اینو اون فکر میکردم که تا به خودم دیدم ساعت ۸:۰۰ شده عجب یه ربع فکر کردم واو!!!
از پله های چوبی خونه رفتم پایین و تو اشپزخونه بودم رفتم مایتابه برداشتم و شروع به درست کردن پنکیک کردم.....
تلوزیون رو روشن کردم و کنترل رو یه گوشه انداختم رفتم ظرف پنکیک رو بیارم که در کمال تعجب دیدم ظرف هست...... اما پنکیکش کوووو؟!؟!!؟!؟
با کلی گیجی گفتم شاید خوردم و یادم نیست بلاخره هرچی نباشه صبح از خواب بلند شدم طبیعیه و دوباره پنکیک درست کردم و بردم رو صندلی نشستم و شروع کردم به خوردن پنکیکم و تلوزیون داشت اتک نشون میداد کانال انیمه با خوشحالی نشستم برای بار ۱۰ تو عمرم اتک دیدم و پنکیکمو با عسل نوش جان کردم ^^
رفتم طبقه بالا یه دوشی بگیرم که احساس کردم تلفن زنگ میخوره ولی بیخیال شدم و گفتم بعدا که از حموم اومدم جواب میدم.....
تو حموم بودم که هعی احساس میکردم کسی اواز میخونه ولی چون خودمم اواز میخوندم گفتم بخاطر اکو میشه صدام اینطوریه اره اره..... اره؟
سریع خودمو شستمو اومدم بیرون رفتم تو اتاقم که دیدیم لباس سیاهم و شلوار سیاه و سفیدم مرتب رو تخته تا من تنم کنمش امروز من فراموشی گرفتم یا زیادی تو تخیلاتم غرقم؟!؟!؟!؟
شب شد و من به تمام کارای مورد علاقم رسیدم و مامان بابام برای کاری به جایی رفتن و منم از خوشحالی بالشی که طرح مایکی رو داشت بوسیدمو خوابیدم بعد از چند دقیقه احساس کردم کسی بغلم کرد رو مو برگردوندم و دیدم........
برای پارت بعد ۱۰👍کیوتاممم اریگاتووو گزایماس 🧇🥞
بچه ها یه چند نفری گفتن مایکی به جای سانزو منم همین کارو کردم......
همین^^
اگر پارت بعد هم میخواید🧇 رو بزارید
هنتایی💜
هنتایی نباشه🖤
۸.۷k
۱۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.