رمان رز مشکی p.6
یوسانو : هان کیوکا ازش بعیده
دازای : از کجا انقد مطمئنی
یوسانو : هعی چی بگم اصن بزا ببینیم چیکار دارن میکنن
دازای : اوم
آکوگاتارا: هوی حالا که تموم مدت اونجا بودی بگو ببینم اونجا چی دیدی نقششون چیه ؟
(کیوکا با خودش میگه): نمی تونم لوشون بدم باید یه چیزی سر هم کنم
آکوگاتارا: هوی مگه با تو نیستم بگو ببینم زود باش
(چویا با خودش ): هوم نکنه نمیخواد لوشون بده و داره یچیزی سر هم میکنه
چویا : آکوگاتارا فک کنم داره فک میکنه یچیزی سر هم میکنه و نمیخواد لوشون بده چون ...
پایان p.6 رز مشکی
ادامه پارت ۷
دازای : از کجا انقد مطمئنی
یوسانو : هعی چی بگم اصن بزا ببینیم چیکار دارن میکنن
دازای : اوم
آکوگاتارا: هوی حالا که تموم مدت اونجا بودی بگو ببینم اونجا چی دیدی نقششون چیه ؟
(کیوکا با خودش میگه): نمی تونم لوشون بدم باید یه چیزی سر هم کنم
آکوگاتارا: هوی مگه با تو نیستم بگو ببینم زود باش
(چویا با خودش ): هوم نکنه نمیخواد لوشون بده و داره یچیزی سر هم میکنه
چویا : آکوگاتارا فک کنم داره فک میکنه یچیزی سر هم میکنه و نمیخواد لوشون بده چون ...
پایان p.6 رز مشکی
ادامه پارت ۷
۲.۲k
۱۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.