پارت اخر فیک سرنوشت من
پارت اخر فیک سرنوشت من
بابام اومد بالا
بابای ات %
%دخترم وسایل رو جمع کن امشب ساعت ۸ پرواز داری
+چ.. چیی چرا بدون مشورت من این کار رو کردی
%حرف اضافه نزن و وسایلت رو جمع کن تو دانشگاه آمریکا درست رو ادامه میدی
بغض داشت گلوم رو چنگ میزد و اشک توی چشمام جمع شد به تهیونگ پیام دادم که شاید نتونم ببینمت و دارم برای ادامه تحصیل میرم آمریکا
بابام سیم کارت جدید بهم داد که نتونم با تهیونگ در تماس باشم من دیگه هیچ حق انتخابی نداشتم
فقط باید حرف بابام رو گوش میدادم
(فلش بک به ساعت ۷:۳۰)
چمدونام رو جمع کردم و سوار ماشین شدم قبل از اینکه برسم فرودگاه داشتم خاطراتم با تهیونگ رو مرور میکردم چه روزای خوبی بود:)
حالا که فکر میکنم از همون اول نباید با تهیونگ اشنا میشدم باعث شدم زندگی تهیونگ از هم بپاشه من واقعا پشیمونم
تهیونگ ویو
پیام ات رو دیدم نگران شدم زنگ زدم جواب نداد عذاب وجدان داشتم شاید از همون اول نباید این اتفاقات بینمون میوفتاد رو تختم دراز کشیدم و به روزایی که باهم گذروندیم فکر کردم با خودم گفتم حتما این سرنوشت منه
(چند ماه بعد)
ات ویو
صبح پاشدم و خودم رو برای آخرین روز دانشگاه اماده کردم و به سمت دانشگاه حرکت کردم توی را شهر بازی رو دیدم یاد چند ماه پیش افتادم که با تهیونگ دوست پسرم البته دوست پسر سابقم رفته بودم
داشتم به این فکر میکردم که خوب شد ازش جدا شدم شاید این اتفاق سرنوشت من بود و باید قبولش کنم
خب خب خب این پارت آخر فیک سرنوشت من بود به نظرتون چرت تموم شد یا خوب بود؟ 🙃🙂🙃🙂
نظرتون رو راجع به فیک بهم بگید؟
❤❤
بابام اومد بالا
بابای ات %
%دخترم وسایل رو جمع کن امشب ساعت ۸ پرواز داری
+چ.. چیی چرا بدون مشورت من این کار رو کردی
%حرف اضافه نزن و وسایلت رو جمع کن تو دانشگاه آمریکا درست رو ادامه میدی
بغض داشت گلوم رو چنگ میزد و اشک توی چشمام جمع شد به تهیونگ پیام دادم که شاید نتونم ببینمت و دارم برای ادامه تحصیل میرم آمریکا
بابام سیم کارت جدید بهم داد که نتونم با تهیونگ در تماس باشم من دیگه هیچ حق انتخابی نداشتم
فقط باید حرف بابام رو گوش میدادم
(فلش بک به ساعت ۷:۳۰)
چمدونام رو جمع کردم و سوار ماشین شدم قبل از اینکه برسم فرودگاه داشتم خاطراتم با تهیونگ رو مرور میکردم چه روزای خوبی بود:)
حالا که فکر میکنم از همون اول نباید با تهیونگ اشنا میشدم باعث شدم زندگی تهیونگ از هم بپاشه من واقعا پشیمونم
تهیونگ ویو
پیام ات رو دیدم نگران شدم زنگ زدم جواب نداد عذاب وجدان داشتم شاید از همون اول نباید این اتفاقات بینمون میوفتاد رو تختم دراز کشیدم و به روزایی که باهم گذروندیم فکر کردم با خودم گفتم حتما این سرنوشت منه
(چند ماه بعد)
ات ویو
صبح پاشدم و خودم رو برای آخرین روز دانشگاه اماده کردم و به سمت دانشگاه حرکت کردم توی را شهر بازی رو دیدم یاد چند ماه پیش افتادم که با تهیونگ دوست پسرم البته دوست پسر سابقم رفته بودم
داشتم به این فکر میکردم که خوب شد ازش جدا شدم شاید این اتفاق سرنوشت من بود و باید قبولش کنم
خب خب خب این پارت آخر فیک سرنوشت من بود به نظرتون چرت تموم شد یا خوب بود؟ 🙃🙂🙃🙂
نظرتون رو راجع به فیک بهم بگید؟
❤❤
۴.۲k
۲۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.