part 9
#part_9
#فرار
واااااایییی . خدا منو الان محو کن !! یه ساعته با این سر و وضع دارم جلوش فیگور میام !!؟؟؟
لباسم که خودش دکولته بود که هیچ ! الانم قشنگ اومده بود پایین با تمام جزئیات ! بلههههه ... وای اصلا یادم نبود شنلمو بپوشمم. ای سر قبرت عربی بر*ق*صم سااامااان تند تند لباسمو کشیدم بالا و خودمو ب*غ*ل کردم که پوزخندش عمیق تر شد . ای ازش حرصم گرفت ولی خوب حقم داشت یه ساعته همین ریختی جلوشم . بگو چرا بیرونم نکرد .
سرمو انداختم پایینو رفتم جلوش ساکمو بگیرم که دستشو کشید عقب . با عجب نگاش کردم . خواست چیزی بگه که گوشیش زنگ خورد. عصبی به صفحه ی گوشیش که رو پاش بود نگاه کرد و دوباره پوزخند زد . منتها اینبار از نوع عصبیش ! . اینم درگیره با خودشااا .
اومد ریجکت کنه که یهو مکث کرد و اروم سرشو بلند کرد و متفکر خیره شد به منه از همه جا بیخبر ! منم که کالا پرو ! زل زدم بهش . همونجور که خیره بود .تلفنشو برداشت و خیلی سرد شروع کرد به حرف زدن
-- الو ؟
چون صدای گوشیش کم بود رادارام صدایی دریافت نمیکردن .واسه همین داشتم میترکیدم از فضولی .
چند لحظه صدایی نیومد ...
-- ما قبلا صحبت کرده بودیم مامان. نمیخواین تمومش کنید ؟
کلافه نگاشو ازم گرفت و بلند شد . همینجور اروم قدم میزد و حرف میزد.
-- من اصلا از این دختره خوشم نمیاد من نمیدونم شما چه وجه تشابهی تو منو اون دیدین ؟!
دوباره چند لحظه سکوت .. و یهو صداش رفت بالا
-- مامان سن و سال من هیچ ربطی به خواهر شما نداره .
بعدم دوباره چرخید سمت من که چهار تا علامت سوال خوشگل صورتی بالای سرم سبز شده بود ..
با حرفی که زد کاملا رفتم تو خماری .
--مامان بهتره تمومش کنین .. درضمن من .. من خودم به یکی علاقه دارم
چند لحظه یه سکوت سنگین برقرار بود که یهو از اونور خط یه صدای بلند جیغ اومد که پسره بدبخت مجبور شد گوشیشو از گوشاش فاصله بده !!!وای کر نشد ایا ؟ مامانش اونقدبلند عر زد که صداشو منم شنیدم .
-- وایییییییی . ارسلان راااسسس میگیییی؟!!!
من عین اینایی که یه کشف بزرگ کردن نیشم باز شد به چه وسعتی!!!
حمایتتتت شه حتماا🥲💖
#فرار
واااااایییی . خدا منو الان محو کن !! یه ساعته با این سر و وضع دارم جلوش فیگور میام !!؟؟؟
لباسم که خودش دکولته بود که هیچ ! الانم قشنگ اومده بود پایین با تمام جزئیات ! بلههههه ... وای اصلا یادم نبود شنلمو بپوشمم. ای سر قبرت عربی بر*ق*صم سااامااان تند تند لباسمو کشیدم بالا و خودمو ب*غ*ل کردم که پوزخندش عمیق تر شد . ای ازش حرصم گرفت ولی خوب حقم داشت یه ساعته همین ریختی جلوشم . بگو چرا بیرونم نکرد .
سرمو انداختم پایینو رفتم جلوش ساکمو بگیرم که دستشو کشید عقب . با عجب نگاش کردم . خواست چیزی بگه که گوشیش زنگ خورد. عصبی به صفحه ی گوشیش که رو پاش بود نگاه کرد و دوباره پوزخند زد . منتها اینبار از نوع عصبیش ! . اینم درگیره با خودشااا .
اومد ریجکت کنه که یهو مکث کرد و اروم سرشو بلند کرد و متفکر خیره شد به منه از همه جا بیخبر ! منم که کالا پرو ! زل زدم بهش . همونجور که خیره بود .تلفنشو برداشت و خیلی سرد شروع کرد به حرف زدن
-- الو ؟
چون صدای گوشیش کم بود رادارام صدایی دریافت نمیکردن .واسه همین داشتم میترکیدم از فضولی .
چند لحظه صدایی نیومد ...
-- ما قبلا صحبت کرده بودیم مامان. نمیخواین تمومش کنید ؟
کلافه نگاشو ازم گرفت و بلند شد . همینجور اروم قدم میزد و حرف میزد.
-- من اصلا از این دختره خوشم نمیاد من نمیدونم شما چه وجه تشابهی تو منو اون دیدین ؟!
دوباره چند لحظه سکوت .. و یهو صداش رفت بالا
-- مامان سن و سال من هیچ ربطی به خواهر شما نداره .
بعدم دوباره چرخید سمت من که چهار تا علامت سوال خوشگل صورتی بالای سرم سبز شده بود ..
با حرفی که زد کاملا رفتم تو خماری .
--مامان بهتره تمومش کنین .. درضمن من .. من خودم به یکی علاقه دارم
چند لحظه یه سکوت سنگین برقرار بود که یهو از اونور خط یه صدای بلند جیغ اومد که پسره بدبخت مجبور شد گوشیشو از گوشاش فاصله بده !!!وای کر نشد ایا ؟ مامانش اونقدبلند عر زد که صداشو منم شنیدم .
-- وایییییییی . ارسلان راااسسس میگیییی؟!!!
من عین اینایی که یه کشف بزرگ کردن نیشم باز شد به چه وسعتی!!!
حمایتتتت شه حتماا🥲💖
۳.۱k
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.