داستان درون و بیرون (پارت ²⁶)
داستان درون و بیرون (پارت ²⁶)
🔵🌌💙🌌💙🌌💙🌌🔵
پشت سرش، تنم مور مور شده بود، نفس نفس زدم، همون خارپشتی که تو خوابم دیده بودم، داشت از دود های سیاه درست میکرد، تا فهمید دارم نگاهش میکنم غیبش زد. نفسم بالا نمیومد، یه دفعه مامان(زن تام) گفت:(بچه ها! کسی از دارک خبری نداره، تام میگه تلفنش در دسترس نیست و کل شهری که توشیم رو گشتم ولی نبود. گفتم:(کی؟) گفت:(دارک) چقد اسمش برام آشناس! ولی نه، یادم نیس کیه. ناهار خوردیم و به شدو خوابم و اینکه اون پشت سرت بود رو گفتم.
ادامه دارد....
#کمیک#داستان#رمان#سونیک#شدو#ناکلز#تیلز
🔵🌌💙🌌💙🌌💙🌌🔵
پشت سرش، تنم مور مور شده بود، نفس نفس زدم، همون خارپشتی که تو خوابم دیده بودم، داشت از دود های سیاه درست میکرد، تا فهمید دارم نگاهش میکنم غیبش زد. نفسم بالا نمیومد، یه دفعه مامان(زن تام) گفت:(بچه ها! کسی از دارک خبری نداره، تام میگه تلفنش در دسترس نیست و کل شهری که توشیم رو گشتم ولی نبود. گفتم:(کی؟) گفت:(دارک) چقد اسمش برام آشناس! ولی نه، یادم نیس کیه. ناهار خوردیم و به شدو خوابم و اینکه اون پشت سرت بود رو گفتم.
ادامه دارد....
#کمیک#داستان#رمان#سونیک#شدو#ناکلز#تیلز
۱.۴k
۱۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.