پارت هجدهم
پارت۱۸
صبح
ویو ات:
صبح از خواب با دل درد بیدار شدم اما دل دردم زیاد نبود با یه مسکن خوب میشد چون کوک دیشب برام ماساژ داد تا اسم کوک اومد تو ذهنم برگشتم ببینم کجاس دیدم مثل یه خرگوش کوچولو خوابه رفتم لباشو محکم تا یه ۵ مین بوسیدم که دیدم بیدار شد
کوک: صبح بخیر بیب
ات: صبح بخیر خرگوش کوچولو
کوک: خرگوش؟ حالا چرا خرگوش مثلا میتونی بگی بهم بگی آقا شیره هوم؟
ات: نه خیرم یه خورده دقت کنی شبیه خرگوشی
کوک: پس توهم توت فرنگیه منییی
ات: خب چرا توت فرنگی؟
کوک: چون هم طعمشو میدی هم کوچولویی
ات: یااا
کوک: راستی دیشب گفتی میخواستی بهم یه چیزی بگی میشنوم؟
ات: خب .... ( ماجرای نینا رو میگه)
کوک: وای نمیدونم چی بگم اما میدونم چیکار کنم
ویو نینا
نمیدونم دیشب چی شد چرا کوک تحریک نشد اصلا هم از اتاقش نیومد بیرون گندش بزنن
کوک: نیناااا( بلند صداش زد که بیاد پایین )
نینا: بله کوک
کوک: صبح بخیر دختر خاله
نینا : صبح بخیر چیزی شده
کوک: میخواستم بگم امروز میای باهم دوتایی بریم بیرون صبحونه بخوریم؟
نینا: چی منو تو مطمئنی؟
کوک: آره میخوام با دختر خالم برم بیرون مشکلیه
نینا: نه بابا الان میام
کوک: منتظرم
ویو کوک
تا نینا آماده میشه منم برم پیش ات
کوک: چاگیا
ات: جونم
کوک: چاگیا من دارم میرم
ات: خب باشه امیدوارم انکار نکنه
کوک: نمیتونه حالا بوسه من دست شماس نمیخوای بهم بدیش؟
ات: باشه ( گونه کوک رو میبوسه)
کوک: این قبول نی اینجا (اشاره میکنه به لباش)
ات: بیا خرگوش من
کوک و ات همو تا ۳ مین میبوسن
کوک: من دیگه برم خدافظ چاگیا
ات: خدافظ عشقم
کوک رفت پیش نینا
نینا : کوک من آماده ام
کوک: باشه پس بریم
فلش بک به داخل کافه
کوک:خب نینا میخواستم ازت خیلی تشکر کنم
نینا: چرا ؟؟
کوک: چون....
صبح
ویو ات:
صبح از خواب با دل درد بیدار شدم اما دل دردم زیاد نبود با یه مسکن خوب میشد چون کوک دیشب برام ماساژ داد تا اسم کوک اومد تو ذهنم برگشتم ببینم کجاس دیدم مثل یه خرگوش کوچولو خوابه رفتم لباشو محکم تا یه ۵ مین بوسیدم که دیدم بیدار شد
کوک: صبح بخیر بیب
ات: صبح بخیر خرگوش کوچولو
کوک: خرگوش؟ حالا چرا خرگوش مثلا میتونی بگی بهم بگی آقا شیره هوم؟
ات: نه خیرم یه خورده دقت کنی شبیه خرگوشی
کوک: پس توهم توت فرنگیه منییی
ات: خب چرا توت فرنگی؟
کوک: چون هم طعمشو میدی هم کوچولویی
ات: یااا
کوک: راستی دیشب گفتی میخواستی بهم یه چیزی بگی میشنوم؟
ات: خب .... ( ماجرای نینا رو میگه)
کوک: وای نمیدونم چی بگم اما میدونم چیکار کنم
ویو نینا
نمیدونم دیشب چی شد چرا کوک تحریک نشد اصلا هم از اتاقش نیومد بیرون گندش بزنن
کوک: نیناااا( بلند صداش زد که بیاد پایین )
نینا: بله کوک
کوک: صبح بخیر دختر خاله
نینا : صبح بخیر چیزی شده
کوک: میخواستم بگم امروز میای باهم دوتایی بریم بیرون صبحونه بخوریم؟
نینا: چی منو تو مطمئنی؟
کوک: آره میخوام با دختر خالم برم بیرون مشکلیه
نینا: نه بابا الان میام
کوک: منتظرم
ویو کوک
تا نینا آماده میشه منم برم پیش ات
کوک: چاگیا
ات: جونم
کوک: چاگیا من دارم میرم
ات: خب باشه امیدوارم انکار نکنه
کوک: نمیتونه حالا بوسه من دست شماس نمیخوای بهم بدیش؟
ات: باشه ( گونه کوک رو میبوسه)
کوک: این قبول نی اینجا (اشاره میکنه به لباش)
ات: بیا خرگوش من
کوک و ات همو تا ۳ مین میبوسن
کوک: من دیگه برم خدافظ چاگیا
ات: خدافظ عشقم
کوک رفت پیش نینا
نینا : کوک من آماده ام
کوک: باشه پس بریم
فلش بک به داخل کافه
کوک:خب نینا میخواستم ازت خیلی تشکر کنم
نینا: چرا ؟؟
کوک: چون....
۱۹.۵k
۲۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.