نقاب دار مشکی
𝙗𝙡𝙖𝙘𝙠 𝙢𝙖𝙨𝙠𝙚𝙙
(𝙋𝙖𝙧𝙩 19)
( تلویزیون خاموش شد....)
سوجین: ( با گریه)....حالا چیکار کنیم...!!
ات: باید یه راه فرار پیدا کنیم....
( ات نگاهی به اطرافش کرد و یه دستگیره دید سمت راستش ولی پاهاش نمیرسید و دید که میرا به اون دستگیره نزدیک تره و گفت....)
ات: میرا فک کنم این دستگیره برای این زنجیر هاست که از بالا اویزون هستیم..... تو پاهات میرسه.... دراز کن و دستگیره رو یه جوری با پاهات بکش پایین.....
میرا: دهنت سرویس..... من چطوری اخه.... تف...
( میرا با کلی زور و بدبختی بالاخره پاهاشو رسوند و با تموم زورش با پاهاشون دستگیره رو کشید و همشون افتادن زمین.....)
امیلیا: ( با گریه).... اییی دستم....
( ات اونجا کلید رو پیدا کرد و برداشت و قفل دست همه رو باز کرد و از شیشه ی در نگاه کرد دید که 2 تا نگهبان هستش.....)
ات: ببینم غیر از من و میرا کسی دفاع شخصی رو بلده؟....
سوجین و امیلیا: نه....
ات: تف..... پس شما ها یه چوبی چیزی پیدا کنید تا ما بریم نگهبان هارو نفله کنیم بیایم....
سوجین: باشه..... توروخدا مواظب باشید....
( ات و میرا اروم در رو باز کردن و یه نگهبان سمت راست بود که میرا به اون حمله کرد و یه نگهبان هم سمت چپ بود که ات به اون حمله کرد و بالاخره هر دو نگهبان رو زدن و بیهوش شدن.....
ات: ( با نفس نفس).... خب..... چیزی پیدا کردید؟....
امیلیا: من 2 تا چاقو پیدا کردم....
سوجین: منم دوتا اسلحه....
میرا: اسلحه رو بده به من و ات..... چاقو رو خودتون بردارید....
( ات و بقیه از در رفتن تو سالن ولی کسی نبود که از یه اتاق صدای ناله میشنیدن.... ات از شیشه اش نگاه کرد و دید که دخترا میخوان شلوار پسرا رو جر بدن تا خودشونو فرو کنن..... ات با بقیه هماهنگ کرد و با شمارش میرا ات در رو با لگدد باز کرد و ات و میرا اسلحه رو سمت دخترا گرفتن و دخترا دستاشونو بردن بالا و از پسرا فاصله گرفتن.....)
ات: عوضیای هرزه.....
یونگی و جیمین: ات.... ( بی حال)
میرا: ات شلیک کنم؟....
ات: نه.... فکر بهتری دارم....
( هر 4 دخترا رو به اون میله ای که تو اتاق بود محکم بستن و دهن هاشون هم بستن و پسرا رو ازاد کردن....)
سوجین: ( با گریه).... جونگ کوک.....( رفت بغلش)
امیلیا: ( با گریه)..... تهیونگ..... ( رفت بغلش)
ات: پسرا حالتون خوبه؟...
جیمین: ات..... ( رفت بغلش کرد و یونگی عصبی شده بود)
ات: اروم باشید.... بیاید بریم.....
سوجین: من میدونم با این هرزه ها چیکار کنم..... ( چاقو رو برداشت و رفت پای هر کدومشون رو زخم عمیقی ایجاد کرد)
ادامه اش تو کامنتا.....
(𝙋𝙖𝙧𝙩 19)
( تلویزیون خاموش شد....)
سوجین: ( با گریه)....حالا چیکار کنیم...!!
ات: باید یه راه فرار پیدا کنیم....
( ات نگاهی به اطرافش کرد و یه دستگیره دید سمت راستش ولی پاهاش نمیرسید و دید که میرا به اون دستگیره نزدیک تره و گفت....)
ات: میرا فک کنم این دستگیره برای این زنجیر هاست که از بالا اویزون هستیم..... تو پاهات میرسه.... دراز کن و دستگیره رو یه جوری با پاهات بکش پایین.....
میرا: دهنت سرویس..... من چطوری اخه.... تف...
( میرا با کلی زور و بدبختی بالاخره پاهاشو رسوند و با تموم زورش با پاهاشون دستگیره رو کشید و همشون افتادن زمین.....)
امیلیا: ( با گریه).... اییی دستم....
( ات اونجا کلید رو پیدا کرد و برداشت و قفل دست همه رو باز کرد و از شیشه ی در نگاه کرد دید که 2 تا نگهبان هستش.....)
ات: ببینم غیر از من و میرا کسی دفاع شخصی رو بلده؟....
سوجین و امیلیا: نه....
ات: تف..... پس شما ها یه چوبی چیزی پیدا کنید تا ما بریم نگهبان هارو نفله کنیم بیایم....
سوجین: باشه..... توروخدا مواظب باشید....
( ات و میرا اروم در رو باز کردن و یه نگهبان سمت راست بود که میرا به اون حمله کرد و یه نگهبان هم سمت چپ بود که ات به اون حمله کرد و بالاخره هر دو نگهبان رو زدن و بیهوش شدن.....
ات: ( با نفس نفس).... خب..... چیزی پیدا کردید؟....
امیلیا: من 2 تا چاقو پیدا کردم....
سوجین: منم دوتا اسلحه....
میرا: اسلحه رو بده به من و ات..... چاقو رو خودتون بردارید....
( ات و بقیه از در رفتن تو سالن ولی کسی نبود که از یه اتاق صدای ناله میشنیدن.... ات از شیشه اش نگاه کرد و دید که دخترا میخوان شلوار پسرا رو جر بدن تا خودشونو فرو کنن..... ات با بقیه هماهنگ کرد و با شمارش میرا ات در رو با لگدد باز کرد و ات و میرا اسلحه رو سمت دخترا گرفتن و دخترا دستاشونو بردن بالا و از پسرا فاصله گرفتن.....)
ات: عوضیای هرزه.....
یونگی و جیمین: ات.... ( بی حال)
میرا: ات شلیک کنم؟....
ات: نه.... فکر بهتری دارم....
( هر 4 دخترا رو به اون میله ای که تو اتاق بود محکم بستن و دهن هاشون هم بستن و پسرا رو ازاد کردن....)
سوجین: ( با گریه).... جونگ کوک.....( رفت بغلش)
امیلیا: ( با گریه)..... تهیونگ..... ( رفت بغلش)
ات: پسرا حالتون خوبه؟...
جیمین: ات..... ( رفت بغلش کرد و یونگی عصبی شده بود)
ات: اروم باشید.... بیاید بریم.....
سوجین: من میدونم با این هرزه ها چیکار کنم..... ( چاقو رو برداشت و رفت پای هر کدومشون رو زخم عمیقی ایجاد کرد)
ادامه اش تو کامنتا.....
۹.۵k
۱۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.