شخصیت پنهانی
شخصیت پنهانی
پارت:۷
پ.جیمین:الانم بلند شو و آماده شو باید بریم خونه کانگ بزرگ
جیمین ویو
رفتم تو اتاقم و اماده شدم باید امشب بهترین تیپ رو بزنم تا سومین رو عاشق خودم کنم و بعد ولش کنم این بهترین راه عه
لباسم رو پوشیدم و رفتم پایین
سومین ویو
پدر بزرگ گفت یکم دیگه میان و باید آماده شی رفتم تو اتاقم سریع یه دوش گرفتم و روتینم رو انجام دادم و لباسم رو پوشیدم و رفتم پایین تا به بقیه کمک کنم که دیدم مامان و زن عمو و مامان بزرگ اومدن مامان بزرگ رو بغل کردم و ماجرا رو برای مامانم تعریف کردم
و مامان گفت که همرو میدونه منم یک رامیون درست کردم و رفتم تو اتاقم تا سریالم رو ببینم
که مامان در زد و گفت اومدن بیا پایین
سریع یه مسواک زدم و در عرض دو دقیقه میکاپمو تمدید کردم و رفتم پایین تو اشپز خونه
که پدربزرگ گفت که همه بریم تو حال
و رفتیم
پدربزرگ:خب امیدوارم آقای پارک به پسرتون موضوع ازدواج رو گفتین دیگه
پ.جیمین:بله اقای کانگ گفتم
پدربزرگ:خب پس عروسیرو میذاریم برای دو روز دیگه
پ.جیمین: بله ماهم هیچ مشکلی نداریم
پدربزرگ: پس تو این دو روز اگه موافقین بچه ها مدرسه نرن و مشغول خرید شن
پ.جیمین:باشه اجوما:قربان شام حاضره
پرش زمانی صبح/
سومین ویو
امروز باید با جیمین میرفتم خرید لباس و تعیین مکان عروسی
لباسمو پوشیدم و رفتم سوار ماشین جیمین شدم
رسیدیم به پاساژ رفتیم داخل مغازه که جیمین اولین لباس و منم دومین لباسی که پوشیدیم رو قبول کردیم و خریدیم با تاج عروس
رفتیم یه دوتا سالن رو دیدیم که سالن اولی به نظرم قشنگ بود و همون اولی رو گرفتیم و ساعت ۸شب برگشتم خونه و سریع خوابیدم
فردا صبح/
.....
__
ببخشید کم شد الان بشدت خابم میاد و قراره فردا ساعت نه بیدار شم نمی دونم چجوری ولی ببخشید
از رو اسلاید های بعد مشخصه اسلاید دوم (لباس سومین در مهمونی
اسلاید سوم تاپنجم(کت و شلوار جیمین و تاج و لباس عروس سومین برای عروسی)
like:10
comment:5
پارت:۷
پ.جیمین:الانم بلند شو و آماده شو باید بریم خونه کانگ بزرگ
جیمین ویو
رفتم تو اتاقم و اماده شدم باید امشب بهترین تیپ رو بزنم تا سومین رو عاشق خودم کنم و بعد ولش کنم این بهترین راه عه
لباسم رو پوشیدم و رفتم پایین
سومین ویو
پدر بزرگ گفت یکم دیگه میان و باید آماده شی رفتم تو اتاقم سریع یه دوش گرفتم و روتینم رو انجام دادم و لباسم رو پوشیدم و رفتم پایین تا به بقیه کمک کنم که دیدم مامان و زن عمو و مامان بزرگ اومدن مامان بزرگ رو بغل کردم و ماجرا رو برای مامانم تعریف کردم
و مامان گفت که همرو میدونه منم یک رامیون درست کردم و رفتم تو اتاقم تا سریالم رو ببینم
که مامان در زد و گفت اومدن بیا پایین
سریع یه مسواک زدم و در عرض دو دقیقه میکاپمو تمدید کردم و رفتم پایین تو اشپز خونه
که پدربزرگ گفت که همه بریم تو حال
و رفتیم
پدربزرگ:خب امیدوارم آقای پارک به پسرتون موضوع ازدواج رو گفتین دیگه
پ.جیمین:بله اقای کانگ گفتم
پدربزرگ:خب پس عروسیرو میذاریم برای دو روز دیگه
پ.جیمین: بله ماهم هیچ مشکلی نداریم
پدربزرگ: پس تو این دو روز اگه موافقین بچه ها مدرسه نرن و مشغول خرید شن
پ.جیمین:باشه اجوما:قربان شام حاضره
پرش زمانی صبح/
سومین ویو
امروز باید با جیمین میرفتم خرید لباس و تعیین مکان عروسی
لباسمو پوشیدم و رفتم سوار ماشین جیمین شدم
رسیدیم به پاساژ رفتیم داخل مغازه که جیمین اولین لباس و منم دومین لباسی که پوشیدیم رو قبول کردیم و خریدیم با تاج عروس
رفتیم یه دوتا سالن رو دیدیم که سالن اولی به نظرم قشنگ بود و همون اولی رو گرفتیم و ساعت ۸شب برگشتم خونه و سریع خوابیدم
فردا صبح/
.....
__
ببخشید کم شد الان بشدت خابم میاد و قراره فردا ساعت نه بیدار شم نمی دونم چجوری ولی ببخشید
از رو اسلاید های بعد مشخصه اسلاید دوم (لباس سومین در مهمونی
اسلاید سوم تاپنجم(کت و شلوار جیمین و تاج و لباس عروس سومین برای عروسی)
like:10
comment:5
۵.۰k
۱۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.