پستـــ آخـــر امســــال ➎➒
#پستـــ_آخـــر_امســــال_➎➒
صدای ساعت : 00:00
صبح شده انگار
مات و مبهوت دور ورم رو نگاه میکنم
رفتم جلو آینه تا دستی به سرو روم بکشم ... اما این روزها تنها چیزی که می بینم چشمانی پف کرده و صورتی رنگ پریده ست ...
و بغضی که با دیدن عکست هر روز قورت میدم ...
بی اختیار لباسمو میپوشم و به سراغت میام ... مثل وقتایی که دستتو می گرفتم و از دلتنگیام برات می گفتم و توهم با تمام وجود سنگ صبورم می شدی
من از بی رحمی دنیا و آدماش میـگفتم و تو با حرفها و خنده های همیشگی ات وا دارم می کردی که بخندم به روی تمام غم هایی که روی دلم سنگینی می کنه
اما حالا از فرط دلتنگی دارم دیوونه میشم ... سنگ صبورم کجایی ...
هرچقدر گوشی رو برمیدارم و بهت زنگ میزنم صدای یه زن اون ور گوشی میگه دستگاه مشترک مورد نظر خاموش می باشد ، بی اعتنا به صدای پشت گوشی انگار که اصلا اتفاقی نیافتاده باز شمارتو می گیرم باز همون صدا و لرزش دستای من ...
به همین سادگی رفتی ...
حالا سهمم از تو یه سنگ و چشمانی پر از اشک ...
اونقدر روی این سنگ دست میزارم و حرف میزنم که یادم بره دیگه نیستی
یادم بره دیگه ندارمت ... یادم بره تنها شدم ... تنها شدی ...
اسفندم تموم شد و مثل تو کوله بارشو بست ... آخه چرا این رفتن تو برگشتی توش نیست ... باورکن سخته نداشتنت ... چقدر باید بگذره تا باغم نبودنت کنار بیام ، کنار نمیام ... کاش برگردی و از پشت چشمامو بگیری ... و آروم صدام بزنی و بگی عمو جان دیدی برگشتم ...
راستــی مهربانــم عزیزتر از جانـــم سال نو مبارک
صدای ساعت : 00:00
صبح شده انگار
مات و مبهوت دور ورم رو نگاه میکنم
رفتم جلو آینه تا دستی به سرو روم بکشم ... اما این روزها تنها چیزی که می بینم چشمانی پف کرده و صورتی رنگ پریده ست ...
و بغضی که با دیدن عکست هر روز قورت میدم ...
بی اختیار لباسمو میپوشم و به سراغت میام ... مثل وقتایی که دستتو می گرفتم و از دلتنگیام برات می گفتم و توهم با تمام وجود سنگ صبورم می شدی
من از بی رحمی دنیا و آدماش میـگفتم و تو با حرفها و خنده های همیشگی ات وا دارم می کردی که بخندم به روی تمام غم هایی که روی دلم سنگینی می کنه
اما حالا از فرط دلتنگی دارم دیوونه میشم ... سنگ صبورم کجایی ...
هرچقدر گوشی رو برمیدارم و بهت زنگ میزنم صدای یه زن اون ور گوشی میگه دستگاه مشترک مورد نظر خاموش می باشد ، بی اعتنا به صدای پشت گوشی انگار که اصلا اتفاقی نیافتاده باز شمارتو می گیرم باز همون صدا و لرزش دستای من ...
به همین سادگی رفتی ...
حالا سهمم از تو یه سنگ و چشمانی پر از اشک ...
اونقدر روی این سنگ دست میزارم و حرف میزنم که یادم بره دیگه نیستی
یادم بره دیگه ندارمت ... یادم بره تنها شدم ... تنها شدی ...
اسفندم تموم شد و مثل تو کوله بارشو بست ... آخه چرا این رفتن تو برگشتی توش نیست ... باورکن سخته نداشتنت ... چقدر باید بگذره تا باغم نبودنت کنار بیام ، کنار نمیام ... کاش برگردی و از پشت چشمامو بگیری ... و آروم صدام بزنی و بگی عمو جان دیدی برگشتم ...
راستــی مهربانــم عزیزتر از جانـــم سال نو مبارک
۵۹.۳k
۲۸ اسفند ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.