"پروانه خونی من"
"پروانه خونی من"
پارت 54
ویو ا/ت
رسیدیم امریکا رفتیم هتل
من که دیگه انقد توی هواپیما خوابیده بودم که سرحال بودم و جونگکوک برعکس من انقد خسته بود که رسیدیم حتی لباساشم عوض نکردو خوابید...
منم رفتم حموم.
وقتی که اومدم دیدم هنوزم خوابیده و بیدار نمیشه انگار بیهوش شده بود.
منم حوصلم سر رفته بود
برای همین لباسامو عوض کردمو رفتم بیرون..
هوا سرد بود یکم
منم عاشق هوای سردم بخاطر همین تصمیم گرفتم یکم پیاده روی کنم.
تقریبا نیم ساعت بود که بیرون بودم تصمیم گرفتم یکم ابجو و الکل بخرمو ببرم با خودم هتل.
رفتم ی چند تا ابجو و الکل خریدمو برگشتم هتل.
وقتی که برگشتم جونگکوک تازه از حموم اومده بود نگاش کردمو خندم گرفت هنوزم خواب میومد.
اونم چیزی بهم نگفتو دراز کشید
منم رفتم سمت یخچالو ابجو و الکل رو داخلش گذاشتمـ...
خیلی گشنم بود به رستوران هتل گفتم غذا رو بیارن بالا
جونگکوک هم خوابید باز
وقتی غذا رو اوردن بالا رفتم جونگکوک رو بیدار کردم اما بیدار نشد.
عصبی شدم پارچ اب رو روی صورتش خالی کردم از خواب پرید داشتم به وضعیتش میخندیدم مه نگام کردو گفت:
کوک: تو اینکارو کردی؟*عصبی*
ا/ت: بنظرت بت غیر از من و تو کسی اینجا هست؟*خنده*
کوک: عه باشه تلافیشو سرت در میارم
ا/ت:*خنده*
کوک: برو اونور میخوام بخوابم
ا/ت: چقد میخوابی تو اخه
ا/ت: غذا سفارش دادو اوردن پاشو حداقل غذا بخور بعد بخواب
کوک: هوفففففف باشه*بلند شد*
ا/ت: افرین پسر خوب*خنده*
ادامه دارد...
پارت 54
ویو ا/ت
رسیدیم امریکا رفتیم هتل
من که دیگه انقد توی هواپیما خوابیده بودم که سرحال بودم و جونگکوک برعکس من انقد خسته بود که رسیدیم حتی لباساشم عوض نکردو خوابید...
منم رفتم حموم.
وقتی که اومدم دیدم هنوزم خوابیده و بیدار نمیشه انگار بیهوش شده بود.
منم حوصلم سر رفته بود
برای همین لباسامو عوض کردمو رفتم بیرون..
هوا سرد بود یکم
منم عاشق هوای سردم بخاطر همین تصمیم گرفتم یکم پیاده روی کنم.
تقریبا نیم ساعت بود که بیرون بودم تصمیم گرفتم یکم ابجو و الکل بخرمو ببرم با خودم هتل.
رفتم ی چند تا ابجو و الکل خریدمو برگشتم هتل.
وقتی که برگشتم جونگکوک تازه از حموم اومده بود نگاش کردمو خندم گرفت هنوزم خواب میومد.
اونم چیزی بهم نگفتو دراز کشید
منم رفتم سمت یخچالو ابجو و الکل رو داخلش گذاشتمـ...
خیلی گشنم بود به رستوران هتل گفتم غذا رو بیارن بالا
جونگکوک هم خوابید باز
وقتی غذا رو اوردن بالا رفتم جونگکوک رو بیدار کردم اما بیدار نشد.
عصبی شدم پارچ اب رو روی صورتش خالی کردم از خواب پرید داشتم به وضعیتش میخندیدم مه نگام کردو گفت:
کوک: تو اینکارو کردی؟*عصبی*
ا/ت: بنظرت بت غیر از من و تو کسی اینجا هست؟*خنده*
کوک: عه باشه تلافیشو سرت در میارم
ا/ت:*خنده*
کوک: برو اونور میخوام بخوابم
ا/ت: چقد میخوابی تو اخه
ا/ت: غذا سفارش دادو اوردن پاشو حداقل غذا بخور بعد بخواب
کوک: هوفففففف باشه*بلند شد*
ا/ت: افرین پسر خوب*خنده*
ادامه دارد...
۸۷۴
۰۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.